و بیان مسأله
بیماری قلبی-عروقی[1] (CVD)، یک مشکل سلامت عمومی در کشورهای توسعهیافته شامل ایالات متحده و اروپا است. برای دههها CVD، علت اصلی مرگ و میر و ناتوانی در غرب محسوب میشد و اخیراً پیشرفتهایی در درمانهای غیر جراحی، نظیر آنژیوپلاستی[2] و پیشرفتهایی در مدیریت پزشکی صورت گرفته است (راجر، دی اسکریمین، بوریل و فاربس[3]، 2011). این بیماری یکی از عمومیترین و پرهزینهترین بیماریها محسوب میشود. نزدیک به 80 درصد مرگهای ناشی از بیماریهای قلبی- عروقی و 87 درصد از ناتوانیها در حال حاظر در کشورهای با درآمد متوسط و پایین اتفاق میافتد (ردی[4]، 2004). آخرین برآورد انجمن قلب امریکا[5] تخمین زده است که یک سوم امریکاییهای بزرگسال، نزدیک به 80 میلیون نفر، بعضی از اشکال CVD، فرمهای عمومیتر آن شامل پرتنشی[6] (افزایش فشار خون)، تنگی عروق کرونری[7]، درد قفسه سینه[8] و سکته قلبی[9] را نشان میدهند. دادههای مرگ و میر، تخمین زده اند که CVD علت اصلی در 3/36% مرگ در سال 2004 بوده است (رزموند، فلِجل، فرایدی، فورِی، گو و همکاران[10]، 2007). در سال 2007 هزینههای مستقیم و غیر مستقیم CVD 8/431 بیلیون دلار برآورد شده است (اسمیت و بلومنتال[11]، 2011).
دادههای مطالعات آینده نگر نشان میدهد که عوامل خطرCVD (مثل پرتنشی، دیابت، عدم فعالیت فیزیکی[12]) نقش مهمی در رشد بیماری کرونری قلب بازی میکنند. مطالعات کنترل شده از 52 کشور، تغییرپذیری عوامل خطر را برای بیش از 90% خطرات اصلی بیماری کرونری قلب نشان میدهد. این عوامل شامل سیگار کشیدن، سطوح چربی خون غیرطبیعی، پرتنشی، دیابت، چاقی درون بطنی[13]، عدم فعالیت فیزیکی، مصرف روزانه میوه و سبزی کم، استفاده زیاد از الکل و عوامل روانشناختی[14] میشود (رزموند و همکاران ، 2007، یوسوف، هاوکن، آنپو، دنس و اوزوم[15]، 2004).
اگرچه شواهد فزاینده ای فرض میکنند که ارتباط بالقوه ای بین نوع D و بیماری قلبی وجود دارد، این که چه مکانیسمهای خاصی شخصیت نوع D را به بیماری قلبی مرتبط میکند، مبهم و ناشناخته است. این مکانیسمها ممکن است (الف) به طور مستقیم از طریق عوامل روانی- فیزیولوژیکی مثل واکنشهای قلبی- عروقی یا (ب) به طور غیر مستقیم از طریق به واسطه متغیرهای روانی- اجتماعی عمل کنند. شواهد از مورد (الف) که توسط هابرا، لیندن، آندرسون و وین برگ[47] (2003) تدوین شده است، حمایت میکنند که نشان می دهد که مؤلفههای نوع D – NA و SI – با تغییر ضربان قلب و افزایش فشارخون در مردان سالم مرتبط هستند. رفتارهای مرتبط با سلامت یک واسطه آشکار را بین نوع D و بیماری نشان میدهند. بیماران نوع D ممکن است به احتمال بیشتری رفتارهای ناسازگار با سلامت مثل سیگار کشیدن، ورزش نکردن و داشتن رژیم غذایی نامناسب را انجام دهند. بنابراین نوع D شخصیت می تواند به پیش آگهی ضعیف تر در بیماران قلبی- عروقی، از طریق سبک زندگی انتخاب شده، منجر شود. در تبیین مکانیسمهای بالقوه بین نوع D و بیماری، نه تنها ارتباط بین نوع D و رفتارهای سالم مهم است، بلکه این نکته نیز باید در نظر گرفته شود که نوع D یک عامل خطر برای سلامت ناچیز در جمعیت عمومی محسوب میشود (ویلیامز، اوکونر، هوارد، هوقس، جانسون و همکاران[48]، 2008). پدرسن، لموس، ون وورن، لیو، دیمن و همکاران[49] (2004) در مطالعه شان روی بیماران قلبی، به این نتیجه رسیدند که بین نوع D و سیگار کشیدن رابطه وجود دارد. افراد با نوع D به احتمال بیشتری در مقایسه با افراد غیر نوع D (37% در مقابل 29%) سیگار میکشند. به علاوه آنها از نظر اجتماعی بازداری میشوند و کمتر احتمال دارد که رفتارهای ارتقا دهنده سلامت را بکار بگیرند (کیرکالدی، شفارد و سیفن[50]، 2002). مکانیسم دیگری که ممکن است نوع D روی پیامدهای مرتبط با سلامت اثر بگذارد از طریق حمایت اجتماعی است که هم به تعداد برخوردهای اجتماعی شخص و هم به کیفیت آنها اشاره دارد. افراد نوع D در مقایسه با افراد غیر نوع D سطوح بالاتری از بیگانگی اجتماعی ادراک شده را تجربه میکنند (دنولت و همکاران، 2006) که درنهایت میتواند به حمایت اجتماعی کاهش یافته منجر شود. تعدادی از مطالعات نشان میدهند که حمایت اجتماعی برای وضعیت سلامت مطلوب ضروری است. برای مثال بین حمایت اجتماعی و مرگ ومیر ارتباط معکوسی وجود دارد که نشان میدهد افراد با سطوح بالاتر حمایت اجتماعی، پیامدهای سلامتی بهتری را نشان میدهند. در واقع فقدان حمایت اجتماعی یکی از قویترین عوامل خطر برای بیماری قلبی است (شاریورز و دی ریدر[51]، 2000).
نوع شخصیتی D، با درماندگی روانشناختی در بیماران مبتلا به بیماری عروق کرونر[52] (CAD)، شامل نشانههای بیگانگی اجتماعی[53] و افسردگی (شیفر، پدرسن، ویدرشون، هندریک، وینتر و همکاران[54]، 2005)، خشم و اضطراب (چیداو استپتو، 2009)، بدبینی[55](کولا، آسیماکوپولا، اسکینر، اسپیمپولو، مارش و همکاران[56]، 2007) و فرسودگی حیاتی (پدرسن و میدل، 2001) رابطه دارد. افراد با شخصیت نوع D از مقابله ناهنجار در پاسخ به بیماری استفاده میکنند. این راهبرد مقابله، واسطه ای بین شخصیت نوع D و سلامت محسوب میشود (یو، چن، ژانگ و لیو[57]، 2010). بنابراین، شخصیت نوع D میتواند از طریق تأثیر گذاری بر انتخاب و شیوههای سبک زندگی، به پیش آگهی ضعیف تر در بیماران مبتلا به CVD منجر شود (ملس و دنولت، 2010ب).
پاسخهای قلبی-عروقی هم در مورد عوامل استرس زا و هم در مورد یادآوری بعدی همان عوامل (نشخوار[74]) دیده میشود (گلین، کریستنفلد و گرین[75]، 2002). یکی از راههایی که از طریق آن، پاسخهای فیزیولوژیک به عوامل استرسزا بعد از حضور فوری آن ادامه پیدا میکند، بازگشت سطوح آن است. تعریف نشخوار شامل توجه متمرکز بر احساسات و افکار غم انگیز یا خشمگینانه است. نشخوار عبارت است از تمرکز منفعلانه و مکرر روی نشانههای شخصی پریشانی و اوضاع احاطه کننده این نشانهها که با افکار منفی، ناخشنودی، غمگینی و افسردگی رابطه دارد (نولن-هاکسما، 2000؛ وتکینز[76]، 2004). نشخوار خشم[77] همچنین با افزایش عاطفه منفی، افکار خودکشی، سازگاری ناکارامد، فشار خون بالا و افزایش پرخاشگری رابطه دارد (لیندن و هوگن[78]، 2004؛ بوشمن[79]، 2002؛ به نقل از بشارت و شهیدی،2010). پژوهشها نشان میدهد که نشخوار با پیامدهای منفی زیادی رابطه دارد. افرادی که نشخوار میکنند سطوح بالاتری از هیجانهای منفی را تجربه خواهند کرد (سگرستوم، تسائو، آلدن و کرسک[80]، 2000) و کنترل کمتری روی افکار غیر ارادی خود دارند (وتکینز، 2004).
با توجه به روابط تأیید شده عاطفه منفی و بازداری اجتماعی با متغیر تنگی عروق کرونری و همچنین خشم و نشخوار خشم با تنگی عروق کرونری این احتمال مطرح میشود که متغیرهای شخصیت نوع D از طریق خشم و نشخوار خشم، تعیین کننده تنگی عروق کرونر قلب باشند. مسأله اصلی پژوهش حاضر، بررسی این موضوع است که آیا متغیرهایی مثل خشم و نشخوار خشم میتوانند در رابطه بین عاطفه منفی و بازداری اجتماعی با شدت تنگی عروق کرونری، نقش واسطه ای داشته باشند؟
[1]. cardiovascular disease
[2]. angioplasty
[3]. Roger, D., De Scremin, L. G., Borril, J., & Forbes, A.
[4]. Reddy, K. S.
[5]. American heart association
[6]. hypertension
[7]. coronary aryery disease
[8]. chest pain
[9]. heart failure
[10]. Rosamond, W., Flegal, K., Friday, G., Furie, K., Go A, et al.
[11]. Smith, P. J., & Blumenthal, J. A.
[12]. physical inactivity
[13]. abdominal obesity
[14]. psychological factors
[15]. Yusuf, S., Hawken, S., Ounpuu, S., Danse, T., & Avezum, A.
[16]. Lichtman, J. H., Bigger, J. T., Blumenthal, J. A., Frasure- Smith, N., Kaufmann, P. G., et al.
[17]. social support
[18]. Lett , H.S., Blumenthal, J. A., Babyak, M. A., Strauman, T. J., Robins, C., et al.
[19]. hostility
[20]. Chida, Y., & Steptoe, A.
[21]. epidemiology
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
[22]. pathogenesis
[23]. Musselman, D. L., Evans, D. L., & Nemeroff, C. B.
[24]. Sher, L.
[25]. Ursano. R. J., Epstein, R. S., & Lazar, S. G.
[26]. Denollet, J., Vaes, J., & Brutseat. D. L.
[27]. ambitiousness
[28]. impatience
[29]. alterness
[30]. type-D
[31]. negative affectivity
[32]. social inhibition
[33]. Pedersen, S. S., & Denollet, J.
[34]. dysphoria
[35]. apprehension
[36]. irritability
[37]. self-expression
[38]. disapproval
[39]. synergistic
[40]. Denollet, J., Pedersen,s.s., Vrints, C. J., & Conraads, V. M.
[41]. Denollet, J., Schifer, A. A., &Spek, V.
[42]. Mols, F., & Denollet, J.
[43]. Ischemic Heart
[44]. vital exhaustion
[45]. Pedersen, S. S., &Middel, B.
[46]. Denollet.J., Sys, S. U., Stroobant, N., Rombouts, H., Gillebert, T. C., et al.
[47]. Habra, M. E., linden, W., Anderson, J. C.,& Weinberg, J.
[48]. Williams, L., O’Connor, R. C., Howard, S., Hughes, B. M., Johnson, D. W., et al.
[49]. Pedersen, S. S., Lemos, P. A., Van Vooren, P. R., Liu, T. K., Daemen, J., et al.
[50]. Kirkcaldy, B. D., Shephard, R. J., & Siefen, R. F.
[51]. Schareurs, K. M. G., & de Ridder, D. T. D.
[52]. coronary artery disease
[53]. symptoms of social alienation
[54]. schiffer, A. A., Pedersen, S. S., Widdershoven, J. W., Hendriks, E. H., Winter, J. B., et al.
[55]. pessimism
[56]. Koula, G., Asimakopouliu, T., Skinner, C., Spimpolo, J., Marsh, S., et al.
[57]. Yu, X., Chen, Z., Zhang, J., & Liu, Z.
[58]. anger
[59]. Kassinove, H., & Suckhodolsky, D. G.
[60]. Rusting, C. L., & Nolen- Hoeksema, S.
[61]. Videbeck, S. L.
[62]. cardiovascular reactivity
[63]. Hamer.M., O Donnell, K. Lahiri, A., & Steptoe, A.
[64]. Boyle, S. H., Williams, R. B., Mark, D. B., Brummett, B. H., Siegler, I. C., et al.
[65]. Burg, M. M., Lampert, R, Joska, T., Batsford, W., & Jain, D.
[66]. Kop, W. J., Krantz, D. S., Nearing, B. D., Gottdiener, J. S., Quigley, J. F., et al.
[67]. Lampert, R., Shusterman, V., Burg, M., McPherson, C., Batsford, W., et al.
[68]. Denollet, J., Brutsaert, D. L.
[69]. Denollet, J. Pedersen, S. S.
[70]. Dembroski, T. M., MacDougall, J. M., Williams, R. B., Haney, T. L., & Blumenthal, J. A.
[71]. John, O. P., & Gross, J. J.
[72]. Brosschot, J. F., & Thayer, J. F.
[73]. Harburg, E., Julius, M., Kaciroti, N., Gleiberman, L., & Schork, M. A.
[74]. rumination
[75]. Glynn, L. M., Christenfeld, & Gerin, W.
[76]. Watkins, E.
[77]. anger rumination