در این فصل پیشینه و تعریف بسط برند و همچنین نگاهی کلی به ساختار این تحقیق ارائه می شود.
بسط برند چیست؟ تعاریف متعددی از بسط برند ارائه دادهاند که هر کدام بر جنبه خاصی از این موضوع تاکید ورزیده است. در حالت کلی برندسازی به عمل تخصیص یک نام، لوگو، مارک(علامت) یا یک اصطلاح به یک محصول گفته می شود. اما انجمن بازاریابی آمریکا برند را اینگونه تعریف میکند:
«به نام، اصطلاح، علامت یا طرح و یا ترکیبی از آنها که باعث شناسایی محصولات (کالا) یا خدمات یک فروشنده یا گروهی از فروشندگان از کالاها یا خدمات دیگر فروشندگان رقیب می شود، برند گفته میشود(انجمن بازاریابی آمریکا، 2011)».
با توجه به این تعریف، برندها نه تنها به منظور شناسایی کالاها و خدمات از یکدیگر به کار میروند، بلکه باعث ایجاد مزیت رقابتی میشوند. از سوی دیگر نام برند باعث به وجود آمدن حس کیفیت و استاندارد بودن محصول در مشتریان می شود که این مساله به نوبه خود در فرایند تصمیم گیری به مشتریان کمک شایانی میکند. با وجود همه این تعاریف، برند چیزی بسیار بیشتر از تنها یک مارک، سمبل ویا لوگو است و میبایست مفهوم کاملتری ازآن در دست داشته باشیم. کلر(2003) معتقد است که مفهوم برند گستره زیادی را در بر میگیرد و به جای محدود کردن آن به یک مارک یا لوگو باید بر اساس اهداف استراتژیک بنگاه به تعریف آن پرداخت (کلر، 2003).
تولید و معرفی محصولات جدید یکی از پر هزینهترین راههایی است که شرکتها برای کسب درآمد بیشتر اتخاذ میکنند. در عین حال ضریب شکست آن در بازار، بسیار بالاست. هزینه تخمینی تولید و معرفی یک محصول جدید بسته به نوع محصول متغیر است. کلر (2003) این هزینه را چیزی بین 30 تا 80 میلیون دلار تخمین زده است. این مقدار برای برخی محصولات مصرفی می تواند از این هم بیشتر باشد (کلر، 2003).
علاوه بر هزینههای تولید، بازاریابی محصولات جدید مستلزم برنامهریزیهای دقیق و بسیار هزینهبر است. برندسازی یکی از مفاهیم کلیدی در مرحله معرفی محصول جدید است که خود میتواند در سه گروه طبقه بندی شود:
- ایجاد یک برند کاملا جدید؛
- استفاده از همان نام برند موجود؛
- ترکیبی از این دو استراتژی (کلر، 2003).
ممکن است یک بنگاه برای به حداقل رساندن ریسکهای معرفی و بازاریابی محصولات جدید به همان نام برند موجود تکیه کرده و سرمایهگذاری خود را بر ارزش ویژه برند موجود متمرکز نماید یا اینکه به منظور گسترش بازار محصولات خود و در عین حال کاستن از خطرات احتمالی تعمیم شکست برند جدید به برند اصلی، به معرفی محصولاتی جدید با نام جدید بپردازد.
شرکتها برای معرفی محصولات جدید خود معمولا یک سری مطالعات اولیه بازار انجام میدهند. در این بررسیها میزان پذیرش محصول جدید مورد ارزیابی مشتریان قرار میگیرد. از گذشته مفهوم «تناسب» یکی از مفاهیم کلیدی در ارزیابی موفقیتآمیز بسط برندها به شمار میرفته است؛ به این معنا که هر چقدر برند جدید از نظر ویژگیهای محصول به برند مادر نزدیکتر باشد، احتمال موفقیت آن در بازار بیشتر تخمین زده میشود. با این وجود، برخی شرکتها علیرغم انجام آزمونهای گسترده اولیه و تخمین موفقیتآمیز بودن معرفی محصولی خاص، در این زمینه با شکست مواجه شدند. در پژوهش حاضر با مطالعه ادبیات بسط برند، شکستهای معروف نامهای تجاری دنیا و همچنین بررسی آزمونهای انجام گرفته برای معرفی این برندهای جدید، به این نتیجه رسیدیم که علاوه بر تناسب متغیرهای دیگری همچون «رقابت در طبقه محصولی هدف»، «دانش مشتریان» و «غالب بودن یک برند معروف در آن طبقه»، نتایج آزمونهای اولیه را تحت تاثیر قرار میدهند. نادیده گرفتن این متغیرها در تخمین موفقیت محصول جدید و تکیه صرف بر مفاهیمی مثل «تناسب»، میتواند باعث تخمین بیش از اندازه موفقیت برند جدید شده و شکستهای جبران ناپذیری را برای شرکت رقم بزند.
1-2- مساله اصلی تحقیق
امروزه با افزایش رقابت در بازارها، مدیران برند، دائما در جستجوی راههائی برای توسعه پورتفولیوی محصول و همزمان کاهش ریسکهای بالقوه شکست محصولات جدید هستند. برای رسیدن به این هدف، «بسط برند» یکی از استراتژیهای معمول پذیرفتهشده بسیاری از شرکتهاست. در این روش، یک برند از یک طبقه محصول، برای عرضه محصولات در طبقات یا گروههای محصولی کاملا جدید بهکار گرفته میشود. شرکتهایی ازقبیل «هوندا»، «زیمنس»، «میتسوبیشی» و… با بهکارگیری استراتژی «بسط برند» به موفقیتهای چشمگیری دست یافتند. اما نتایج تحقیقات نشان دادهاست که استراتژی «بسط برند» خالی از عیب و نقصان نیست واجرای ضعیف آن میتواند به شیوههای متعدد موجب تضعیف و آسیبدیدن نام تجاری گردد(لاکن و رودرجان، 1993). برای مثال زمانی که«کوکا کولا» حق استفاده ازبرند خودرا به شرکت «مورجونی» برای تولید لباسهای غیر رسمی اعطاء نمود، این بسط، با شکست روبرو گردید. همچنین شرکت معروف «چیکیتا»- تولیدکننده موز- هنگامی که از نام خود در بازار غذاهای بستهبندی وآب میوههای منجمد استفاده نمود، باشکست مواجه شد. برعکس، بسیاری شرکت ها ازقبیل «هوندا»، «زیمنس» و «میتسوبیشی» و…. با بهکارگیری استراتژی «بسط برند»، موفقیتهای در خور توجهی کسب کردهاند.
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
1-3- ضرورت انجام پژوهش:
با وجود مطالعات انجام شده در حوزه «بسط برند» و پیشرفتهای نظری صورت گرفته در این زمینه، هنوز ابعاد زیادی از این حوزه ناشناخته مانده است که شناسایی آنها مستلزم انجام تحقیقات بیشتر است. فرایند ارزیابی «بسط برند»، تحت تأثیر چند مؤلفه است که در ادبیات موضوع (آکر و کلر، 1990؛ بیکر و دیگران، 2002) به دو دسته کلی تقسیم می شوند:
- مؤلفههای مربوط به عرضه؛
- مؤلفههای مربوط به تقاضا.
این تقسیمبندی باعث بروز تفاوت میان دیدگاههای مشتریان و بنگاهها میشود. تمرکز اصلی این تحقیق بر قسمت تقاضای محیط رقابتی و تحلیل تاثیر محیط رقابتی بر ارزیابی مشتریان از «بسط برند» است. شرایطی که در آن مشتریان، میزان رقابت یک برند با دیگر برندها را تشخیص میدهند، تحت تأثیر دانش و تجربه آنها از برند اصلی و طبقهبندی محصول شکل میگیرد. این دو خصیصه به مشتریان کمک میکند تا میزان و وسعت رقابت یک برند را تشخیص دهند. همانطور که گفته شد با وجود میزان قابل توجه تحقیقات انجام شده بر بسط برند، هنوز ابعاد زیادی وجود دارد که باید مطالعه شود. نقش و تاثیر رقابت بر ارزیابی بسط برند، از زمینههایی است که تحقیقات کمی روی آن صورت گرفته است. بسط برندی که در خلاء رقابتی، کاملاً مثبت ارزیابی شدهاست، ممکن است در حضور مؤلفههای رقابتی جوابی کاملاً متفاوت به دست بدهد. در نظر نگرفتن رقابت، می تواند باعث تخمین بیش از حد و غیر واقعی موقعیت محصول در محیط واقعی بازار شود؛ بنابراین لازم است که جذابیت بسط یک برند در تقابل با برندهای تثبیت شده در همان طبقه محصول، تخمین زده شود تا بتوان استراتژیهای بازاریابی موفقیتآمیزی را برای بسط آن برند اجرا کرد. در این راستا تحقیق حاضر درصدد است تا تاثیرات رقابت بر ارزیابی بسط برند را با تکیه بر درک مشتری از بسط برند، مطالعه کند.
1-4- اهداف تحقیق
1-4-1- هدف اصلی
هدف اصلی انجام این پژوهش «بررسی درک مشتریان از رقابت و تاثیر آن بر ارزیابی بسط برند» است.
1-4-2- اهداف فرعی
با توجه به هدف اصلی یاد شده، در این پژوهش به دنبال دستیابی به اهداف فرعی زیر هستیم:
1- بررسی تاثیر حضور برندهای رقیب بر ارزیابی مشتریان از بسط یک برند؛
2- بررسی تاثیر دانش مشتریان بازار هدف، از طبقه محصول و شاخصهای آن بر ارزیابی آنها از یک برند تازه وارد؛
3-بررسی تاثیر ساختار طبقه محصول، بر ارزیابی مشتریان از بسط برند.
1-5- سوالات تحقیق
سوال 1: عدم حضور برندهای رقیب در محیط بازار، چه تاثیری بر ارزیابی مشتریان از بسط برند دارد؟
سوال 2: دانش مشتریان از طبقه محصول و برندهای موجود در آن ، چه تاثیری بر میزان اثر مولفه های رقابتی در ارزیابی بسط برند دارد؟
سوال 3: ساختار طبقه محصول، چه تاثیری بر میزان تاثیر رقابت بر ارزیابی بسط برند جدید در آن طبقه دارد؟
1-6- فرضیهها
برندهای تازهوارد باعث ایجاد تغییر در جایگاه برندهای موجود، احتمالات مربوط به انتخاب آنها و ساختار کلی بازار می شوند. تحقیقات نشان میدهند که انتخاب یک برند، مستقل از تاثیر برندهای رقیب نخواهد بود. چینتاگوانتا (1999) تاثیر معرفی بسط خطی برند را بر ساختار بازار سنجید و مشاهده کرد که معرفی محصول جدید میتواند نتایج زیر را در پی داشته باشد:
1-تغییر جایگاه محصولات موجود در فضای ذهنی مصرفکنندگان آن طبقه محصول؛
2-تغییر در میزان اهمیت ویژگیهایی که برندها بر آن اساس جایگاهیابی شده اند؛
3-تغییر در میزان و نوع رقابت میان برندها در یک بازار( چینتاگوانتا، 1999).
در یک محیط رقابتی روابط پیچیده میان بسط برند، طبقه هدف و برندهای رقیب در هنگام انتخاب، ممکن است مطلوب بودن ارزیابی بسط برند را کاملا تغییر دهند. بنابراین بسط برند ممکن است نه تنها از میزان تناسب خود با طبقه هدف تاثیر پذیرد، بلکه جایگاه آن نسبت به برندهای رقیب نیز بر آن تاثیر گذار باشد. به این ترتیب فرضیه1 به دنبال بررسی این موضوع میباشد:
فرضیه1: حضور برندهای رقیب در یک طبقه محصولی باعث میشود مطلوبیت ارزیابی مشتریان از بسط برند، کاهش بیابد.
تاثیر دانش مصرفکنندگان بر تصمیمگیری آنها امری شناخته شده است و بارها در تحقیقات مختلف به آن پرداخته شده است (جانسون و لمن، 1997؛ دوب و اشمیت، 1999؛ جانسون و روسو، 1984). بر اساس یافتههای همین تحقیقات مشخص شده است که دانش افراد از طبقه محصول هدف، نقشی کلیدی در تعیین نحوه ارزیابی آنها از بسط برند دارد. افرادی که دانش بیشتری نسبت به یک طبقه محصول دارند در زمان انتخاب کالای مورد نظر خود، جایگزینهای بیشتر و با ویژگیهای خاصتری را میتوانند به خاطر بیاورند(میشل و داسین، 1996). زمانی که میزان تجربه یک مشتری از طبقه محصول بالا میرود دایره اطلاعات او نسبت به برندها و طبقات مختلف کاملتر میشود. بنابراین افرادی که دانش بیشتری از ویژگیها، ساختار و اهداف طبقه هدف دارند، دیدگاه و در نتیجه قضاوت متفاوتی از رقابت یک برند با دیگر برندها دارند. بنابراین فرضیه 2 به این شکل مطرح میشود:
فرضیه2: اثرات رقابت در ارزیابی بسط برند، بر مشتریانی که دانش بیشتری نسبت به طبقه محصول دارند بیشتر است.
اصلاً دور از انتظار نیست که در طبقات مختلف محصول، سطوح مختلفی از رقابت وجود داشته باشد. برخی طبقات، تحت تسلط تنها یک برند غالب قراردارند و در برخی دیگر دو برند اصلی، رهبری بازار را در اختیار دارند. در این میان، طبقاتی نیز وجود دارند که هیچ برند غالبی در آنها وجود ندارد و برندهای تقریبا هم پایهای در آنها با یکدیگر به رقابت میپردازند. با توجه به این نوع طبقهبندی میتوان انواع مختلفی از رقابت را برای هر کدام از این گروهها انتظار داشت.
اگر نام یک طبقه محصول به صورت ناخودآگاه یک برند را به ذهن متبادرکند، آن برند نسبت به دیگر برندها در جایگاه بالاتری قرارگرفته است و حتی ممکن است فرایند انتخاب را به انحصار خود درآورد . بنابراین معمولا موقع مقایسه برند تازه وارد، برندهای ضعیفتر در یک طبقه هدف، اصلا به ذهن متبادر نمیشوند و احتمالاً تاثیری حداقلی بر اثرات رقابتی برند جدید دارند. همانطور که قبلا ذکر شد رقابت، ارزیابی بسط برند را تحت تاثیر قرار میدهد؛ با وجود این، شدت رقابت در طبقه هدف میتواند جهت این تاثیر را با توجه به اینکه طبقه هدف از نوع «طبقه دارای یک برند غالب» است یا نه، تغییر دهد. بنابراین فرضیه 3 به این صورت شکل میگیرد:
فرضیه 3- اثرات رقابت بر ارزیابی مشتریان از بسط برند در طبقات محصول «دارای یک برند غالب» شدیدتر است.
1-7- روش تحقیق