هر انسانی می کوشد تا خود را با محیط فیزیکی و روانی اش سازگار کند،زیرا انطباق با شرایط مختلف،از سلامت روانی آدمی حکایت دارد؛البته این سازگاری به معنای همرنگی و پیروی ناهشیار نیست بلکه می تواند دگرگونی را نیز به همراه داشته باشد. گاهی به لحاظ بروز عوامل تنش زا ، سازگاری انسان دچار اشکال شده،به بروز رفتارهای نا سازگار منجر می شوند؛بنابراین سازگاری ،مجموعه کنش ها و رفتارهایی است که فرد در موقعیت ها و شرایط جدید به منظور ارائه پاسخ های مناسب به محرک های موجود از خود بروز می دهد(آقامحمدیان ،1373).
یکی از مهمترین مسائل و مشکلات اجتماعی امروزه در جوامع گوناگون ،نابهنجاری های رفتاری و روانی و روش های مقابله با آنهاست،تردیدی نیست که در مسئله بهداشت روانی،سازگاری ،روز به روز بیشتر اهمیت می یابد.راجرز معتقد است شخصیت ناسازگار،همان فردی است که مورد تهدید درونی واقع شده است و بر عکس افراد سازگار،شخصیت هایی به نظر می رسند که در وجودشان هیچ نشانی از احساس تهدید نمی توان یافت(آقامحمدیان ،1373).
از آنجا که سازگاری می تواند واجد طیف گسترده ای باشد و ابعادی مانند اجتماع ، خانواده ،عواطف ، شغل ، بهداشت و ازدواج را شامل شود ، برخی از صاحب نظران ، سازگاری اجتماعی را رأس سایر ابعاد تلقی می کنند؛ ابعاد مسئله سازگاری ممکن است در هر دوره از زمان و در هر مرحله از تحولات اجتماعی تغییر کند؛ اما جامعه ای نیست که با مسئله ناسازگاری افراد خود مواجه نباشد. خوشبختانه بیشتر افراد با محیط خود هماهنگ هستند و بدون برخورد با دیگران ، خود را با گروهی که به آن وابسته اند ، تطبیق می دهند ولی افراد دیگری نیز هستند که با عادات و خصوصیات فکری و رفتاری خاص و نابهنجار، سازگاری اجتماعی خود را به اختلال دچار می کنند.
عوامل اجتماعی مهمی در بروز سازگاری نقش دارندکه یکی از این عوامل ،پاسخ دهی والد به نیاز های فرد در دوران کودکی است و به تشکیل سبک دلبستگی در کودک منجر می شود(بالبی ،1980).
بدون شک یکی از تحولات بسیار مهم در حوزه روانشناسی معاصر نظریه دلبستگی بالبی است که اهمیت نقش تجارب هیجانی اولیه کودک با مراقبت کنندههای خود را در رشد هیجانی و شناختی فرد برجسته می سازد(قربانی،1382).
از دیدگاه بالبی (1982، نقل از بری، باروکلون و وردن، 2007) افراد در نتیجه تعامل با مراقبتکنندههای دوران کودکی خویش به انتظارهایی دربارهی روابط اجتماعی و تجسمهایی از خود در رابطه با افراد مهم زندگی خویش، دست مییابند که در تمام مراحل زندگی تعیین کردهاند. این انتظارها و تجسم تفاوتهای افراد را در سه زمینه اصلی نشان میدهد؛ باورهای افراد دربارهی خود و دیگران، کنشهای بین فردی و نظم جوییهای عاطفی.
براساس نظریه دلبستگی فعالیت سیستم دلبستگی محدود به دوران کودکی نبوده و در تام طول زندگی و پیوندهای عاطفی دیگری چون دوستیها، ازدواج، روابط خویشاوندی و… فعال باقی میماند و انسانها در هیچ سنی به طور کامل از احساس اعتماد نسبت به افراد مهم زندگی آزاد نیستند (مظاهری، 1379، آنتیزورث، 1989، هازان و شاور، 1994).
بری و دیگوان (2007) دلبستگی پیوند عاطفی عمیقی است که با افراد خاص در زندگی خود برقرار میکنیم طوری که باعث میشود وقتی که با آنها تعامل میکنیم احساس نشاط و شعف کرده و به هنگام استرس از اینکه آنها را کنار خود داریم احساس آرامش میکنیم.
دلبستگی نقش بسزایی در کمک کردن به افراد در برخورد با چالش های موجود دارد. به طوری که الگوهای دلبستگی ناسالم در طی دوره ی کودکی مشکل رفتاری و اعمال بزه را در افراد ایجاد میکند (شیور، 2007).
هوش هیجانی جدیدترین تحول در زمینهی فهم رابطه میان تعلق و هیجان است. مفهوم هوش هیجانی یک حیطهی چند عاملی از مجموعه مهارتها و صلاحیتهای اجتماعی است که بر تواناییهای فرد برای تشخیص، درک، مدیریت هیجان، حل مسئله و سازگاری تاثیر میگذارد و به طرز موثری فرد را با نیازها، فشار و چالشهای زندگی سازگار میکند(برگ و برگ، 2004).
سازگاری و موفقیت افراد وابسته به عملکرد یکپارچه توانش های هیجانی دارد. در واقع هوش هیجانی در پرورش سازگاری با تجارب و حوادث استرسزای وقوع یافته، پیشبینی اهداف مطلوب در آینده و نیز سازگاری با استرسهای مزمن نقش اساسی دارد (برون، 2006).
هوش هیجانی مبتنی بر هیجان و عواطف بوده و افراد با هوش هیجانی بالاتر کمتر دچار افسردگی میشوند از لحاظ جسمی سالم تر و امکان جذب و بکارگیری آنها در سازمانها و نهادها بیشتر است و از لحاظ مهارتهای برقراری ارتباط در شرایط بهتری قرار دارند. لذا در این پژوهش تلاش میشود ضمن بررسی هوش هیجانی، سازگاری اجتماعی و سبکهای دلبستگی، نحوهی بکارگیری و تقویت آنها در زندگی روزمره و محیط کار و نیز در امر یادگیری و آموزش را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهیم.
1-2- بیان مساله
مطابق دیدگاه بالبی، دلبستگی، مهمترین دلیل تداوم و پیوستگی میان تجربه دلبستگی کودکی و دلبستگی در دوران نوجوانی و بزرگسالی، همین الگوهای فعالی درونی است. الگوهای فعال درونی، مدلهایی هستند که از تجربیات کودک با مراقبت کنندهها به وجود آمدهاند و نشان دهنده وضعیت فعلی شناختی است که افراد را به سوی این راهبردها و تجربههای منطبق با این مدلها هدایت میکند دلبستگی برای رشد روانی طبیعی و شکلگیری شخصیت سالم و روابط هیجانی مطلوب ضروری است توانایی فرد در تنظیم هیجانی، رشد فراخود و ایجاد همدلی همه مستلزم داشتن یک دلبستگی ایمن است هوش هیجانی در شکلگیری، گسترش و ادامه تعاملات انسانی موثر، نقش مهمی دارد و عموما یکی از عوامل اساسی هوش هیجانی این است که فرد راهبردهای ارتباطی را چگونه و در چه زمانی و به چه شکل مورد استفاده قرار دهد (خوشابی و ابوحمزه، 1386)، بار– آن (به نقل از مایر، سالووی و کاروسو 2000) معتقد است که هوش هیجانی یکسری از ظرفیتها، قابلیتها و مهارتهای غیرشناختی است که تواناییهای فرد را در برخورد موفقیتآمیز با مقتضیات و فشارهای محیطی افزایش میدهند. درباره سبکهای دلبستگی و هوش هیجانی تحقیقات زیادی صورت گرفته است که نشان میدهد بین دو متغیر رابطه وجود دارد پژوهشگران بیان میکنند افراد با دلبستگی ایمن از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند (ذراتی، 1385).
کریمی (1391) در پژوهشی نشان داد همبستگی مثبت بیت دلبستگی ایمن و مولفههای هوش هیجانی (خود کنترلی، مهارت اجتماعی و همدلی) وجود دارد و می توان نتیجه گرفت افراد با دلبستگی ایمن؛ مهارتهای تنظیم هیجان بالاتر، ارتباطات بین فردی بیشتر و از مهارتهای همدلی بیشتری برخوردارند. همچنین افراد با دلبستگی اضطرابی از خود کنترلی، مهارت اجتماعی، خود انگیزی و همدلی کمتری برخوردارند. دلبستگی اجتنابی با هیچ یک از زیر مقیاسهای هوش هیجانی رابطه ندارد.
نتایج پژوهش کافتسیوس (2004) حاکی از رابطه مثبت سبک دلبستگی ایمن با تمامی زیر مقیاسهای هوش هیجانی (به استثنای ادراک هیجانی) و نمره کل هوش هیجانی است، دلبستگی اضطرابی-دوسوگرا با تمامی زیر مقیاسهای هوش هیجانی رابطه منفی دارد ولی این رابطه معنیدار نیست.
یکی از الگوهایی که ممکن است با سازگاری اجتماعی در ارتباط باشد، ظرفیت هیجانی یا هوش هیجانی افراد است؛ همان چیزی که این تحقیق میکوشد آن را تبیین نماید. منظور از هوش هیجانی، توانایی فرد در بازنگری احساسات و هیجانهای خود و دیگران، تمیز قائل شدن
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
میان هیجانها و استفاده از اطلاعات هیجانی به صورت سالم در حل مساله و نظم بخشی رفتار است (سالووی و مایر، 2000).
دویلی و مارکیویکز یک تحقیق طولی در مورد دلبستگی والدین و اثرات آن بر سازگاری انجام دادند و نتایج به دست آمده نشان داده است که دلبستگی ایمن بدون تردید با سازگاری با توجه به سطوح مشکلات درونزاد، عزت نفس پیشرفت تحصیلی دو سال بعد، رابطه دارد (دویل، 2005).
بررسی پژوهشها از ارتباط میان سبک های دلبستگی و سازگاری در موقعیتهای مختلف حاکی است. در پژوهش نیگل وساندین، میان سبک دوسوگرادر زنان و کاهش میزان سازگاری، ارتباطی معنادار گزارش شده است (نیگل و ساندین، 2001).
فرا تحلیلی که توسط اشنایدر و همکاران انجام گرفته است نشان میدهد که بین کیفیت دلبستگی مادر کودک و سازگاری اجتماعی رابطه وجود دارد (اشنایدر، 2001).
در سال های اخیر رابطه ی هوش هیجانی با متغیر های مهمی از جمله سازگاری بررسی شده است (کرمی و همکاران ،1390 ؛ رحیم زاده ،1387؛ میکائیلی و امام زاده ، 1387 ؛ بنکداری ،1384 ؛ فرقدانی ،1383 ؛ مارگوئس و همکاران ،2006 ؛ آدیمیو ،2005 ؛ پارکر و همکاران ،2004 ؛ کریک ،2002 ؛ مایر و همکاران ،2000).همچنین در تحقیقات (رحیم زاده ، 1382 ؛ برک به نقل از افتخار ،1376 ؛ دادستان ، 1374 ؛ ساوک ،2003 ؛ هازان و شیور ،1987 ؛ واتر و وال ،1987 ؛ جان بالبی و مری آینزورث ، 1950 ) رابطه ی سبک های دلبستگی با سازگاری بررسی شده است.
امانی (1391) نتایج این پژوهش نشان داد که میان سبک دلبستگی و سازگاری رابطه معناداری وجود دارد؛ لذا با توجه به پژوهش هایی که در این زمینه انجام شده است و توجه ویژه به قشر جوان و دانشجو ،تاثیرهوش هیجانی و سازگاری بر روند زندگی ، پژوهش حاضر به دنبال بررسی رابطه ی سبک های دلبستگی با سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی در بین دانشجویان می باشد.
1-3- اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
کیفیت ارتباط بین فردی، در تحول راهبردهای نظم بخشی هیجانی و عاطفی نقش به سزایی دارد. دلبستگی ایمن از طریق ارتباط با راهبردهای انطباقی و سازش یافته، روابط عاطفی مناسب و در نهایت بهزیستی افراد را پیش بینی میکند و دلبستگی ناایمن میتواند از طریق راهبردهای غیر انطباقی نظم بخشی هیجانی و عاطفی با خلق منفی، اضطراب، اجتناب و مشکلات بین فردی ارتباط داشته باشد.
سازگاری با محیط اطراف برای هر فردی لازم و ضروری است و بدون داشتن سازگاری، علاوه بر این که بسیاری از نیازهای انسانی تامین نمیشود، فرد از سوی جامعه به شدت طرد شده و تعاملات اجتماعی او به پایینترین سطح خود میرسد. یکی از مهمترین مسائل و مشکلات اجتماعی امروزه در جوامع گوناگون، نابهنجاریهای رفتاری و روانی و روشهای مقابله با آنهاست، تردیدی نیست که در مسئله بهداشت روانی، سازگاری روبه روز، بیشتر اهمیت مییابد. اما جامعهای نیست که با مسئله ناسازگاری افراد خود مواجهه نباشد. خوشبختانه بیشتر افراد با محیط خود هماهنگ هستند و بدون برخورد و اصطکاک با دیگران، خود را با گروهی که به آن وابستهاند، تطبیق میدهند ولی افراد دیگری نیز هستند که با عادات و خصوصیات فکری و رفتاری خاص و نابهنجار، سازگاری اجتماعی خود را به اختلال دچار میکنند. فرآیند سازگاری و ناسازگاری را باید خطی پیوسته، طولانی و مدرج تجسم کرد که هر نقطه از آن، درجهای از سازگاری را بیان میکند (امانی، 1391).
در مورد اهمیت مطالعه در رابطه با دلبستگی میتوان گفت علاوه بر آن که، فرد می تواند خود را ارزشمند و خاص تعبیر کرده، احساس ارزشمندی، محبوبیت و پذیرفته شدن داشته باشد. افراد باید مظهر دلبستگی را در خود ایجاد کنند و میتوانند روابطی صمیمانه و رضایت بخش با دیگران شکل داده، حمایت دیگران را در هنگام نیاز فراهم آورند که خود در ارتقای سازگاری، بسیار موثر است. در نهایت با توجه به نظریه دلبستگی، اساس ایمنی هر فرد در خصوص نگارههای دلبستگی در کودکی گذاشته میشود، در دسترس بودن و پاسخگویی عاطفی، بلوکهای سازنده روابط ایمن هستند در پی آن، دلبستگی ایمن، اساس ایمنی را برای افراد مهیا میسازد که به واسطه آن، افراد میتوانند دنیایشان را کشف کرده، پاسخ های سازگارانهتری به محیط اطرافشان بدهند؛ از این دیدگاه، بهداشت روانی در زمینه سازگاری، در بعد پیشگیرانه، مستلزم فراهم سازی زمینههای لازم برای شکلگیری دلبستگی ایمن در چارچوب روابط کودک-مادر است؛ از سوی دیگر، درک و فهم آثار نسبی کیفیت دلبستگی میتوانند در موقعیتهای آموزشی، بالینی و درمانی برای مشاوران، روان شناسان و درمانگران مفید باشد (کریمی، 1391).
از آنجایی که استان کرمانشاه منطقهای کوهستانی و جنگ زده میباشد ساکنین این استان به دلیل مشکلاتی که با آن رو برو هستند از لحاظ سازگاری اجتماعی نسبت به سایر استانها انعطافپذیری کمتری دارند لذا مطالعه حاضر بر آن شد تا تاثیر سازنده سازگاری اجتماعی در ابعاد زندگی فردی، خانوادگی، شغلی و … مورد ارزیابی قرار دهد.
در حقیقت تحقیق و بررسی متغیرها و نتایج حاصل از این پژوهشها باعث توجه هر چه بیشتر محققان به متغییرهای فوق و نقش آنها در ایجاد و تداوم سازگاری هیجانی و اجتماعی در افراد خواهد شد. و همچنین زمینهساز پژوهشهای دیگر در این راستا میشود. از این رو پژوهشهایی در این رابطه امری قطعی به نظر میرسد.
1-4- اهداف تحقیق
1-4-1- هدف اصلی
رابطه سبکهای دلبستگی با سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه در سال 94-1393 است.
1-4-2- اهداف فرعی
- تعیین رابطه سبکهای دلبستگی با سازگاری اجتماعی
- تعیین رابطه سبکهای دلبستگی با هوش هیجانی
- تعیین رابطه سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی
1-5- فرضیه های پژوهش
- بین سبک های دلبستگی با سازگاری اجتماعی رابطه وجود دارد.
- بین سبک های دلبستگی با هوش هیجانی رابطه وجود دارد.
- بین سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی رابطه وجود دارد.
1-6- تعریف متغیرها
1-6-1- تعاریف مفهومی
دلبستگی : دلبستگی پیوند عاطفی هیجانی نسبتا پایداری است که بین کودک و مادر یا افرادی که نوازد در تعامل منظم و دائم با آنهاست، ایجاد میشود (پاپالیا، 2002).
سازگاری اجتماعی: سازگاری به لحاظ روانشناسی؛ یعنی تطبیق با محیط به منظور رفع نیازهای فرد است. پور مقدس جریان سازگاری اجتماعی فرد را اینگونه بیان میکند، هر کس احتیاجات روانی دارد که باید برطرف نموده تا تعادل روانی برقرار سازد. (آذین،1391).
هوش هیجانی: «سالوی و مایر» هوش هیجانی را شکلی از هوش اجتماعی مطرح کرد که شامل توانایی کنترل احساسات و هیجانات خویش و دیگران، تشخیص هیجانات در خود و دیگران، پذیرش چشماندازهای سایر افراد، کنترل روابط و توانش های اجتماعی می باشد. (بار-آن، 1997، ترجمه: رضوانی، 1383).
1-6-2- تعریف عملیاتی
دلبستگی : نمرهای است که آزمودنیها از پرسشنامه راهنمای مقیاس دلبستگی بزرگسالان PARS به دست آورده اند.
هوش هیجانی: نمرهای است که آزمودنیها از پرسشنامه هوش هیجانی سیبریا شرینگ به دست آورده اند.