…………………………………………………………………………………………………………………………………………………..82
الف) تاریخنویسی بیرونی……………………………………………………………………………………………………………………..84
ب)تاریخنویسی درونی…………………………………………………………………………………………………………………………118
- وقایعنگاری……………………………………………………………………………………………………………………………119
- تاریخنویسی معاصر……………………………………………………………………………………………………………….124
فصل پنجم: نتیجهگیری
نتیجهگیری……………………………………………………………………………………………………………………………………..152
فهرست منابع فارسی………………………………………………………………………………………………………………….159
فهرست منابع انگلیسی……………………………………………………………………………………………………………..161
بیان مساله
در جهان مدرن، فرهنگهای ملی که در آنها متولد میشویم یکی از منابع اصلی هویت فرهنگی هستند. وفاداری و هویتیابی در مناسبات سنتی به مردم، مذهب، طبقات اجتماعی و منطقه ابراز میشد در جوامع غربی آرام آرام تحت آن چیزی قرار گرفت که امروزه با نام ملیت میشناسیم و بهیکی از منابع قدرتمند معنا برای هویتهای فرهنگی مدرن تبدیل شده است تا جایی که ملیت به مولفهی سیاسی کلیدی مدرنیته بدل شد.
فرهنگهای ملی چیزی حک شده بر روی ژنهای ما نیستند و در خلاء شکل نمیگیرند، بلکه در فضایی بینالاذهانی و درون تنشها و تخاصمات صورتبندی میشوند. درواقع، هویتها دارای بعد دیالکتیکی رابطهی خود و دیگریاند؛ و فرایندی در جریان و مدام درحالشدن است. هویتهای ملی نیز از این قاعده مستثنی نیستند. همیشه تصورها یا خیالپردازیای در میان است که حس یکپارچگیای را در درون هویتهای ملی مدرن
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
بوجود میآورد. چنین تصور و یا خیالپردزایهایی هستند که حس یکپارچگی که از بیرون بر هویتها فشار میآورد را پنهان نگه میدارد و فقدان موجود در درون هویتهای ملی را پر میکند. هویتهای ملی بدون در نظر گرفتن این تصورات جمعی باز، ناتمام، متناقص و پاره پاره و خطخوردهاند.
گفتمانهای ملی با خلق داستانها و روایتهایی درطول زمان حسی از سرشار بودن را به ما میدهند؛ چنین
روایتهایی مجموعهای از تصاویر، مناظر، سناریوها، حوادث تاریخ، نهادهای ملی را بوجود میآورد که تجارب
تاریخ و گذشته آنچنان به هم متصل نیستند که فقط یک قرائت از رویدادهای گذشته را ضرورت مطلق داشته باشد. گذشته و تاریخ مستقل از یکدیگر، جدا از هم، شناور و معلقاند. تاریخ روایت است و امر روایی تاریخ را به عرصهی گفتمانپردازیهای گوناگون دربارهی رویدادهای گذشته تبدیل میکند. منظور از گفتمانپردازی این است که ما جهان را به صورت یک متن قرائت میکنیم و از طریق گفتمانها هستند که به گذشته دسترسی داریم. چیزی را که گذشته مینامیم صرفاً از طریق مقولات مفهومی وایدئولوژیک بازسازی شده است(جنکینز،1390). در این حالت است که قرابت امرمتنی و امرتاریخی را ملاحظه میکنیم. در یک نگاه کلی میتوان گفت که تاریخ در جهان مدرن زیر مجموعهی روایتهای ملی هستند که حال را به گذشته نسبت میدهند و درون چنین روایتهایی حسی از یکپارچگی و تمامیت را به ما می بخشند. تمامیت بدین معنا که تاریخ به مثابه روایت ما را در سلسلهای از رویدادها در میان گذشته و اکنون قرار میدهد و اکنونیت ما را در این زنجیره مشخص میکند؛ تاریخ با تعریف کردن ما از طریق گذشته راه را به سوی جهتگیریهای آینده باز میکند و از طریق تاریخ است که چنین یکپارچگیای در طول زمان حفظ میگردد. بنابراین تاریخ دانش قطعی نیست بلکه نوعی روایت درون نظامهای گفتمانی است. هویتهایی که حفره و فقدان درون خود را با روکشیایدئولوژیک از طریق تصور و خیالپردازی جمعی، با خلق اجتماعات تخیلی وتاریخ پنهان میسازد. تاریخ عرصهی چنین فانتزیهای دستهجمعی است.
هویتها و بخصوص گفتمان ملی مدرن درون فضایی از تفاوتها شکل میگیرند و همزمان دارای بعد حضور و غیاب فرهنگی هستند و در چنین فضایی اقدام به تاریخسازی میکنند. چنین فضایی برابر با سلطهی «خود» در برابر یک دیگری است که همزمان با سیاستهای یکسانساز همراه است؛ حضور هویتهای پکپارچه برابر با طرد و به حاشیه رانده شدن تفاوت در حوزهی امر اجتماعی است و تاریخ نیز روایتی است در این بستر قلمروگسترانی و قلمروزدایی. گذشته رویدادی است که اتفاق افتاده است و تاریخ نیز در چارچوب یک گفتمان روایی آن را برایمان برمیسازد. همواره میتوان پرسید که تاریخ برای چه کسی است؟ چنین پرسشی تاریخ را به صورت متنی مسأله برانگیز و معضلزا در میآورد.
کردها در برابر سیاستهای ملت سازی به صورت غیریت ریشهایترسیم شدهاند که همواره نظم حاکم را تهدید میکند و سیاستهای دیگریسازی و دیگریستیزی، کردها را به موقعیت در حاشیهبودگی پرتاب کرد. نکته حائز اهمیت این است که فرایند تاریخنویسی کردستان را نمیتوان خارج از این تنازعات و تعینات جغرافیای سیاسی و به صورت کلی موقعیت در حاشیهای مورد خوانش قرار داد. چنان چه قبلاً ذکر شد اگر تاریخ را عرصه کنش برسازنده هویتهای فرهنگی و اجتماعات تخیلی تصور کرد، در این صورت در مورد تاریخ کردستان چه میتوان گفت؟ با این حال کمترین پرسشها حول این مساله شکل گرفته است که تاریخنویسی کردستان چه فرایندهایی را طی کرده است و گفتمان تاریخی تحت چه شرایطی نوشته شده و از چه زمانی خود تاریخ کردستان به مثابه حوزهای پروبلماتیکآشکار میشود؟
پاسخ به چنین سوالاتی منوط به طرح این پرسش است که تاریخنویسی کردستان چه شاکلههایی را تاکنون به خود گرفته است؟ چیزی که هدف پژوهش حاضررا شکل میدهد
بازخوانی و بازاندیشی این فرایند قبل از هر چیز به معنای بازیابی صداهای فراموش شدهی چنین تاریخی است.
تحلیل گفتمان تاریخنویسی کردستان به معنای بازاندیشی ساختارهای حاکم بر این فرایند است و قرار دادن فرایند تاریخنویسی کردها در زیر مجموعهای کلانتر یعنی تاریخسازی هویتهای شکل گرفته درفضای بینابینی است.
اهمیت مسألهی تاریخ در نوشتن و نحوهی روایت آن است. چه کسانی تاریخ را مینویسند؟ در اینجا نوشتن به معنای روایت کردن است که همواره جامعیت یک مسأله را نمیتواند پوشش دهد و روایت کردنمبتنی بر زاویهای است. پرسش بر سر این است که این متون با چه رویکردی به تاریخ نگاه کردهاند و تاریخ مکتوب دارای چه گفتمانی است. رویکردشناسی و گفتمانکاوی تاریخ نوشته شده همواره میتواند حقیقت و عینیت آن را به چالش بکشد و وجه پنهان و نوشته نشدهی تاریخ راآشکار کند و همچنین میتواند اصطکاکها و همپوشانیهای گفتمانهای متفاوت نوشتن تاریخ راآشکار کند.
اهمیت دیگر موضوع واکاوی شاکلههای طرد و شمول درون روایتهای تاریخی است.آیا تاریخ را باید از بالا نوشت، یعنی توسط گروههای نخبه یا براساس موقعیتهای متکثری نوشت که درون امر اجتماعی ریشه دارند و همچنین جایگاه فرودستان در میان امرتاریخی چیست؟ مسأله بر سر این است که چه کسانی سخن میگویند وآیا فرودستان میتوانند سخن بگویند، خود را بنویسند و روایت کنند ودر نهایت شنیده شوند؟
این پژوهش بر اساس این پرسش بنیادی شکل گرفته است که نحوهی روایت نویسندگان غیر(اروپاییان) و نویسندگان کُرد از تاریخ کردستان چگونه است؟ و فرایند تاریخنویسی کردستان دارای چه صورتبندیهای گفتمانی است؟
– Ethnicist
– Primordialist