بیتردید دین مبین اسلام بهواسطه ای جامعیت محتوای دینی، دین خاتم است خاتمیت این دین، درگرو جامعیت محتوای دینی و تأمین نیازهای امت اسلام در گستره زمانها و دورهها تا قیام قیامت خواهد بود یکی از ارکان جامعیت در این دین مسئلهای حیاتی امامت است ازاینجهت، اگر از مسئلهای امامت شانه خالی کنیم نهتنها به هدف رسالت و بعثت نبی مکرم اسلام «ص» نرسیدیم بلکه اساساً از اسلام ناب محمدی «ص» دور شدیم، حقیقت آن است اگر وظایف رسالت نبی خاتم «ص» را (بهجز دریافت وحی) در محدوده زندگانی آن حضرت ختم شده اعلام کنیم و باور به امامت پیشوایان معصوم «ع» که در تداوم خط رسالت از جانب پروردگار منصوبشدهاند نداشته باشیم بهتبع جامعیت این دین را خدشهدار کردیم، درنتیجه تمام کجروی ها و انحرافات و آثار منفی و زهر تباهکننده حیات دینی و مذهبی همه و همه، پدیدهای مخرب این باور غلط و نادرست خواهد بود و این درد جبرانناپذیری است که فرقههای عامه بافاصله گرفتن از خاندان وحی (ائمهای معصومین ع) به آن مبتلا شدند.
در این سلسله یکی از قاعدههای پربار و پرثمر در فقه اسلام «قاعده لا ضرر و لا ضرار» است ازجمله قاعده هایست که در مذاهب اسلامی جایگاه منحصر بهفرد و ممتاز را به خود اختصاص داده است تا آنجا که علمای عامه گفتهاند: قاعده لا ضرر و لا ضرار یکی از پنج قاعدهای است که فقه اسلامی بر آن مبتنی است و دایر مدار آن است و اثبات معظم از احکام فقهی بر آن مترتب میشود.
تعریف مسئله و بیان سؤال اصلی تحقیق
یکی از قواعد فقهی بسیار مهم در فقه اسلامی «قاعده لا ضرر و لا ضرار» است که ابتلای فقه اسلامی نسبت به آن بسی فراوان است قلمرو این قاعده منحصر به عبادات یا معاملات نمیشود بلکه در تمامی فروعهای عبادی و معاملی جریان دارد. این رساله در صدد پاسخ به این سؤال است که جایگاه قاعده لا ضرر در نظریات علمای امامیه و غیرامامیه چیست؟
سؤالهای فرعی تحقیق
1-مراد از ضرر و ضرار چیست؟
2-منشأ و مستندات قاعده لا ضرر چیست؟
3-مدلول قاعده لا ضرر نزد علمای امامیه و ادلهای آن چیست؟
4 –مدلول قاعده لا ضرر نزد علمای عامه و ادلهای آن چیست؟
5-نسبت قاعده لا ضرر با ادلهای احکام اولیه چیست؟
فرضیههای تحقیق
مراد از ضرر وضرار در «لا ضرر لا ضرار
الف، نفی حکم ضرری است
ب، دلیل قاعده لا ضرر، ادله اربعه هست یعنی «کتاب، سنت، اجماع و عقل».
2-نسبت قاعده لا ضرر با ادله احکام اولیه حکومت است.
هدف تحقیق:
بررسی قاعده لا ضرردرنظریه ای فقهای امامیه و فرقه های عامه و رسیدن به یک نظریه کامل و منطقی در رابطه باقاعده مذکور جهت استفاده در عملیات استنباط احکام هست.
جنبه جدید بودن و نوآوری تحقیق:
مقایسه میان نظریه های فریقین و بدست آوردن نقاط اشتراک و افتراق و جایگاهی قاعده لا ضرر در میان نحله های اسلامی،جنبه نو آوری این رساله خواهد بود.
معنای لغوی قاعده
قواعد فقه یک ترکیب اضافی است که از دو جزء (قواعدفقه) تشکیلشده است. قواعد، جمع مکسر کلمه قاعده است و قاعده در لغت عرب به معنی اساس پایه هست و بدین مناسبت، ستونهای خانه را قواعد میگویند
طریحی در مجمع البحرین آورده است: «اَلْقَواعد، جَمعُ القاعِدَه و هِی الا ساس لِما فَوقه» یعنی قواعد جمع قاعده و به معنای بنیان پایه برای چیزی است که در بالای آن قرارداد در پایین به هم میرسند.
لسان العرب مینویسد: «والقاعِدَهِ أَصلُ الأُسِّ و القَواعِدُ الإِساسُ و قواعِد البیت إِساسُه» یعنی قاعده ریشهای هر چیز است و قواعد جمع قاعده؛ اساس و پایه است و قواعد خانه، ستون آن خانه است.
ابن اثیر نوشته است: «کَیْفَ تَرَوْنَ قَواعِدُها أرادَ بِالقَواعِد وَاعْتَرضَ مِنْها و فَعل تَشْبیهاً بِقَواعِدِ الْبَناءِ» یعنی مراد از قاعده آنچه دیده میشود هست و به پایههای بنا تشبیه شده است.
علامه فیومی مینویسد: «قَواعِدُ الْبَیت اَساسُهُ، اَلواحِد قاعِدَه» قواعد خانه، پایه اساس آن هستند.
سعید خوزی اضافه میکند «قواعدالهودج خشاب أربع تحته» یعنی قواعد هودج، چوبهای چهارگانهای است که در تحتش به هم میرسند.
در قرآن کریم نیز کلمه قاعده به معنای اساس پایه، مطابق بامعنای لغوی آن آمده است
1-«فَأّتیَ اللهُ بُنیانَهُم مِنَ القَواعِدِ» یعنی خداوند سقف بنای آنها را از پایه ویران کرد،
2-«وَإذایَرْفَعُ اِبْراهیمُ الْقَواعِدَمِنَ الْبَیتِ اِسمَعیلُ رَبّناتَقبّلْ مِنّاإنّکَ أنْتَ السّمیعُ الْعَلیم» یعنی هنگامیکه ابراهیم و اسماعیل بنیان خانه خدا
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
را برافراشتند؛ گفتند: پروردگارا این خدمت را از ما بپذیر، همانا تو شنوای دانایی
در فرهنگ معین، یکی از معانی که برای کلمه قاعده ذکرشده است اصل بنیاد است.
معنای اصطلاحی قاعده «دیدگاه امامیه»
القاعده بهحسب الاصطلاح الفقهی عبا ره عن الاصل الکلی الذی ثبت من ادلته الشرعیه وینطبق بنفسه علی مصادیقه انطباق الکلی الطبیعی علی مصادیقه
یعنی بهحسب اصطلاح فقهی قاعده عبارت است از اصل کلی که از ادله شرعی ثابتشده و بر مصادیق خود به نحو انطباق کلی طبیعی بر مصادیقش منطبق شود.
قاعده در اصطلاح به معنای قضیه کلیه ایست که منطبق بر جمیع جزئیاتش هست
قاعده در اصطلاح عبارت است از قانون و این دو (قاعده و قانون) فراگیرند و بر تمامى افراد و موارد خود منطبق مىگردند
بنابراین در مفهوم قاعده در اصطلاح شرط شده که کلى و گسترده باشد، گرچه وجود چیز دیگرى بر آن بستگى نداشته باشد. ازاینجا فرق معناى لغوى و اصطلاحى روشن مىگردد؛ زیرا در معناى لغوى، توقف هستى چیز دیگر شرط شده، گرچه کلى نباشد و در معناى اصطلاحى، گستردگى آن شرط شده گرچه وجود چیز دیگرى بدان بستگى نداشته باشد.
معنای اصطلاحی قاعده «دیدگاه عامه»
در تعریف اصطلاحی قاعده دیدگاه علمای عامه محل آراء و انظاری فراوانی واقعشده است به دو گونه یا دو نگاه تعریف کردهاند در نگاه اول، قاعده را به معنای عام، بدون تقیید به فقه تعریف میکنند مانند تعریف عبدالوهاب سبکی که گفته است:
«القاعده الامرالکلی الذی ینطبق علیه جزئیات کثیره تفهم احکامها منها»
یعنی قاعده امر کلی است که جزئیات فراوانِ بر او منطبق میشود سپس احکام آن جزئیات مفهوم میگردد.
قاعده در اصطلاح به معنای قضیه کلیه ایست که منطبق بر جمیع جزئیاتش هست
«حکم شرعی فی قضیه اغلبیه یتعرف منها احکام ما دخل تحتها»
یعنی قاعده عبارت است از حکم شرعی در قضیه که بیشتر اوقات احکام فروعاتی را که شامل است از او شناخته میشود
این تعریف دقیقاً مطابق با تعریف فقهای امامیه هست چنانچه قبلاً ذکر شد.
اما در نگاه دوم، قاعده را بهاضافه فقه در نظر گرفته و تعریف میکنند که در ذیل «تعریف قواعد فقه» به آن اشاره میکنیم
درنتیجه؛ قاعده در لغت به معنای پایه، اساس، اصل، ریشهای (یکچیز) اطلاق میشود در فقه هم به همین معناست حال آنشی مادی باشد مانند قواعد ساختمان چه معنوی باشد مانند قواعد دین که درواقع به معنای ستونهای ساختمان و یا ستونهای دین هست بدین ترتیب در اصطلاح فقهی یک اصلی است که فروعات و جزئیات فعل مکلف بر آن تطبیق و حکم آن روشن میشود
همان قسمی که ذکر شد که «قاعده فقهیه» مرکب از دو جزء (قاعده و فقه) است، جزء اول یعنی قاعده را توضیح دادیم به مناسبت، جزء دوم یعنی فقه را نیز، بهقدر لازم توضیح میدهیم.
معنای لغوی فقه
فقه در لغت به معنای مطلق آگاهی فهم آمده است. در معنای دانش و دریافت علم و ادراک و دانایی به احکام شرعی نیز تعریف کردهاند
در لسان العرب چنین آمده است: (اَلْفِقهُ، اَلْعِلْمُ بِالشَّیْءِ وَالْفَهْمُ لَهُ) یعنی فقه علم به چیزی و فهمیدن آن است در آیاتی از قران کریم واژه فقه به معنای دانستن مطابق بامعنای لغوی آن آمده است ازجمله به آیات ذیل میتوان استشهاد کرد.
1-«وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی یَفْقَهواقَوْلی.» یعنی گِرِه از زبان من بگشای تا حرف من را بفهمند.
2-«إلّایُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِنْ لاتَفْقَهون.» یعنی هیچ موجودی نیست مگر اینکه او را به پاکی میستاید ولی شما تسبیح آنها را متوجه نمیشوید.
3-«مالِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لایَکادونَ َفْقَهونَ حَدیثاً.» یعنی چرا این قوم جاهل از فهم هر سخن دورند
معنای اصطلاحی فقه «دیدگاه امامیه»
در معنای اصطلاحی فقه هرچند عبارات فقها مختلف است اما بهحسب مؤدا یکچیز است برخی از آن تعاریف اینگونه آمده است:
شهید ثانی در کتاب «تمهیدالقواعد» به تعریف اصطلاحی فقه پرداخته، فرموده است «الفقه اِصْطِلاحاً: اَلعِلْمُ بِالأحْکامِ الشّرعِیَهِ الْعِلْمِیّهِ الْمُکتَسِبُ مِنْ أدِلّتِها التَفصیلِیّهُ» فقه در اصطلاح، علم به احکام شرعی عملی است که از ادلهای تفصیلی آن به دست میآید
در کتاب مصطلحات الفقه نیز، فقه را اینگونه تعریف کرده است: «العلم باالاحکام الشرعیه الفرعیه عن ادلته التفصلیه» یعنی فقه علم به احکام شرعیه فرعیه است که از ادلهای تفصیلی آن به دست میآید، در کتاب «نضدالقواعدالفقهیه» نیز همین مطالب در تعریف فقه؛ آمده است
معنای اصطلاحی فقه «دیدگاه عامه»
حمد بن محمد، یکی از علمای عامه میگوید: واژه فقه، در اصطلاح فقها در معرض تعریفهای بسیاری واقعشده است اما مشهورترین و شایع ترین تعریف ازنظر شمول و صحت تعریف ذیل است:
«العلم بالاحکام الشرعیه العملیه المکتسب من ادلتها التفصیلیه» یعنی فقه عبارت است از علم به احکام شرعی عملی که از مجرای ادلهای تفصیلی آن به دست میآید.
درنتیجه فقه، در اصطلاح فقهای مسلمان مطلق دانستن احکام نیست بلکه دانستن استدلالی احکام است؛ یعنی دانستن از روی ادله و وسایط در اثبات آنها، نه وسایط در ثبوت، به تعبیر دیگر میتوان علم فقه را علم استنباط احکام شرعی یا علم عملیات استنباط احکام معرفی کرد
تعریف قواعد فقه «دیدگاه امامیه»
در تعریف قواعد فقهی میان فقها بیانات مختلفِ را شاهد هستیم و دلیل آنهم این است که هرکدام به یکی از جنبههای تمایز قاعده فقهی با سایر قواعد اشاره میکنند که به برخی از آن تعاریف در ذیل متذکر میشویم
«انها قواعده تقع فی طریق استفاده الاحکام الشرعیه الالهیه ولایکون ذلک من باب الاستنباط والتوسیط بل من باب التطبیق»
یعنی قواعد فقهی قواعدی است که درراه به دست آوردن احکام شرعی الهی واقع میشوند به گونه ای تطبیق، نه استنباط.
بعضی از فقهای دیگر هم اینگونه تعریف کردهاند: «اِنّ القواعد الفهیه هی احکام عامه فقهیه تجری فی ابواب مختلفه» یعنی قواعد فقه احکام عام هستند که در ابواب مختلف فقه جریان مییابد.
تعریف قواعد فقه «دیدگاه عامه»
در کتب قواعد فقهی عامه تعاریف بسیاری برای قواعد فقهیه شده است در حال که معظم آن تعریفها خالی از اشکال و اعتراض نیست طبق مدعای صاحب کتاب «القواعد الآصولیه» جامعترین تعریف از ابوعبدالله مقری است ایشان گفته است:
«کل کلی هو اخص من الاصول و سائر المعانی العقلیه، واعم من العقود وجمله الضوابط الفقهیه الخاصه»
هر کلی خاصتر از اصول و سایر معانی عقلیه و عامتر از عقود و جملهای ضوابط فقهی باشند به آنها قواعد فقهیه اطلاق میشود، قید «هو اخص من الاصول» علم اصول فقه را از تعریف خارج میکند مانند کتاب، سنت، اجماع، قیاس، حجیت مفهوم و عموم و خبر واحد…
قید «اعم من العقود و جمله الضوابط الفقهیه الخاصه» قواعد فقهی خاص را خارج میکند.