“
طلاق به هر دلیل، درست یا نادرست، پیامدهایی دارد، هم برای افراد خانواده و هم برای جامعه. برای زن و مرد مشکلات اقتصادی، روانی، عاطفی و اجتماعی ایجاد میکند و زوج های متارکه کرده را به انزوا می کشاند. تاثیر طلاق بر فرزندان بسیار پیچیده است، فرزند تک والد، ناخواسته درگیر تضادهایی میگردد که نه توان درک آن را دارد و نه تاب کنار آمدن با آن ها را. فرزندان حاصل از چنین ازدواج هایی علاوه بر اینکه نیازهایی ویژه دارند در معرض آسیب های روانی و اجتماعی فراوانی قرار می گیرند. به طوری که یکی از پیامدهای طلاق در جوامع امروز، افزایش میزان و نوع رفتارهای انحرافی است. طلاق از مهمترین و بدخیم ترین آسیب ها و معضلات خانواده های جوامع صنعتی و یا در حال گذار، مانند ایران است. باید توجه داشت که یکی از عوامل مؤثر در بزهکاری نوجوانان نابسامانی خانواده است (شکر بیگی، ۱۳۸۵: ۷۵). دنیای تنهایی این کودکان بس غم انگیز و عذاب آور است و روابط اجتماعی آن ها دچار اختلال می شود و همین امر، بیشتر آن ها را به سوی کج روی های اجتماعی سوق میدهد. نمی توان روابط بین طلاق و آسیب های روانی کودکان و نوجوانان را نادیده گرفت؛ بایست قبول کرد که طلاق و جدایی اثرات نامطلوبی بر کودکان بر جای میگذارد. بررسی کودکانی که والدین آن ها از هم جدا شده اند نشان میدهد که آسیب های روحی وارد شده به این کودکان و نوجوانان بسیار شدید است. پژوهش های مختلف نشان میدهد در بیشتر آسیب های اجتماعی رد پایی از فرزندان طلاق به چشم میخورد، همچنین مطالعات روان شناختی بر تاثیرات مختلف طلاق بر سلامت روان این افراد، مهر تأیید می زند. آبراهامسون در پژوهشی های خود دریافت خانواده های افراد بزه کار نسبت به خانواده های افراد غیر بزه کار در شرایط عاطفی نا مطلوبی به دسر میبرند که ” فشار خانواده” نامیده می شود. این فشار با خصومت، تنفر، عصبانیت، آزردگی، پرخاشگری و آشفتگی های عاطفی به وجود آمده و حفظ شده است، که هم در والدین و هم در فرزندان آشکار می شود. “شاو و مک کی” نیز اثر فزاینده فشار درونی و اختلاف عامل تبیین کننده بزه کاری می دانند. لذا استدلال می شود عدم روابط گرم و عاطفی در خانواده با افزایش احتمال گرایش فرد به بزه کاری رابطه مستقیم دارد (چلبی، ۱۳۸۶: ۹۶).
پارسونز به نقش عنصر عاطفه در خانواده توجه دارد و خانواده را به عنوان تنها نهاد عمده موجود در جامعه میداند که میتواند عشق و محبت مورد نیاز را برای شخصیت انسانی در بهترین حد ارائه دهد (چلبی، ۱۳۸۶: ۹۷). طلاق والدین به منزله از بین رفتن چتر امنیتی فرزندان به شمار می رود که میتواند بر سلامت اجتماعی و روانی آن ها تاثیر بگذارد. البته گاهی گستن این پیوند به منزله پایان برخی مشکلات است، مشکلاتی همچون مشاهده دائم نزاع های پدر و مادر، رهایی فرزند از برخی آسیب ها که در خانوادهای والد با انحرافات اجتماعی ممکن است تجربه کند و…. اما برخی هنوز برای خانواده مشکل دار نسبت به خانواده درگیر طلاق، ارجحیت قائل هستند. بر این اساس خانواده عنصر مهمی در امنیت و سلامت اجتماعی و روانی فرزندان است و طلاق یک عامل مخرب.
کودکانی که والدینشان از ازدواج خود راضی نیستند اما با هم زندگی میکنند، ممکن است تحتتأثیر تنش ناشی از روابط آن ها به اضطراب یا افسردگی مبتلا شوند. کودکان پس از جدایی پدر و مادرشان نیز به اضطراب عاطفی دچار میشوند. کودکان بزرگتر بهتر میتوانند انگیزه های پدر و مادرشان را برای طلاق درک کنند. این کودکان ممکن است به خاطر اثراث طلاق بر آینده خود نگران باشند یا این که احساس تنهایی داشته باشند. کودکان هنگامی که پس از جدایی، هم با پدر و هم با مادر رابطه مداوم دارند، در وضع بهتری به سر میبرند تا هنگامی که فقط یکی از آن ها را به طور منظم میبینند.
تأثیرات طلاق در فرزندان را می توان به ترتیب زیر طبقه بندی کرد: (صدرالاشرفی، ۱۳۹۱)
۱- ایجاد زمینههای وسواس در دختران و پسران: ( وسواس؛ تکرار بدون اراده و افراطی اعمال و کارهای روزمره است )
۲- بروز افسردگی در کودکان و نوجوانان: در این نوع بیماری اجتماعی، فرد فاقد احساس لذت یا درک کمتری از زندگی روزمره است، بی اشتهایی بر او چیره شده و خستگی به طور مداوم در ارگانیسم بدن وی مشاهده می شود.
۳- به وجود آوردن زمینههای اضطراب: در نوجوانان حالتی شبیه به احساس ترس، نگرانی و تشویش به وجود میآید. در این بیماری علائم بیم از آینده در رفتار نوجوانان مشهود است. نوجوان با توجه به سستی مبانی خانواده از تفکر در مورد برنامه ریزی مدون برای حرکت های دسته جمعی و گروهی وحشت دارد.
۴- ایجاد روحیه پرخاشگری و عصیان در کودکان: نتیجه محرومیت های مداوم از مهر و محبت پدری است. در این نوع بیماری چون کودک امکان مذاکره حضوری و مستقیم و متقابل با پدر و مادر خود را نمی یابد و از طرفی سؤال های خود را بی جواب می بیند، روحیه عصیان و پرخاشگری در او به وجود میآید. رفتارهای پرخاشگرانه در اعمال و گفتار کودکانی که خانواده های آنان از همدیگر جدا شده اند کاملاً مشهود است.
۵- بی قراری: این بیماری با شدت و ضعف در نوجوانان خانواده هایی که شاهد جدایی پدر و مادر خود بوده اند مشاهده می شود. حالتی که فرد در مقابل هر گونه عاملی تحریک پذیر است یعنی حتی در مقابل محرک های ضعیف عکس العمل شدید نشان میدهد.
۶- حسادت سوءظن و سماجت، در نوجوانان خانواده هایی که والدین آن ها از هم جدا شده اند این حساسیت ها دیده شده است. این گروه از نوجوانان در مقابل همراهان و همسالان خود حساسیت بیشتر و زیاده از حد نشان میدهند.
طلاق در بسیاری از موارد و مواقع ضروری است و زوجین ناگزیر به قبول این امر هستند. ولی در اغلب موارد جدایی ها در نتیجه توقعات بیجای احساسی، اقتصادی و عاطفی زوجین از همدیگر، سوءظن و بدبینی بی مورد، نداشتن صبر و گذشت در زندگی، حسادت بیش از حد زن و شوهر، پرخاشگری و تندخویی زن یا مرد و غرور و خودخواهی بی مورد صورت میگیرد (عبدی و همکاران، ۱۳۹۲).
“