:
زندگی بشر از ابتدا با دو واژه آموزش و یادگیری همراه بوده است و هیچگاه نمیتوان ادعا کرد زمانی وجود داشته که آموزش و یادگیری در زندگی انسان رخ نداده باشد، چراکه انسان در همه حال وهمه جا همواره در حال یادگیری است.اما آنچه قابل بیان است تفاوت این دو واژه در زندگی گذشته و حال است چراکه با گذشت زمان و پیشرفت زندگی انسان،آموزش نیز دستخوش تغییرات شده است و با پیشرفت در امر آموزش، یادگیری روز به روز از حالت پنهان به حالت آشکار درآمده و تحت کنترل انسان قرار گرفته است.همچنین آموزش شکلی تخصصیتر به خود گرفت به طوری که در عصر حاضر بخش عمده یادگیری از طریق آموزش برنامهریزی وطراحی شده توسط متخصصین شکل میگیرد.حال تفاوتی که در دهههای اخیر در امر آموزش مشاهده میشود، حیطه توانایی متخصصین آموزش برای طراحی محتوای مورد آموزش میباشد. تاچندی پیش حیطه طراحی آموزش تنها به انتخاب طرح و الگویی برای آموزش مطالب و محتوای موردنظر تعریف میشد به گونهای که تاثیرات و یادگیریهای پنهانی که از این آموزش در زندگی و شخصیت کودک ناشی میشد تقریبا غیر قابل پیشبینی و کنترل بود. اما اکنون به نظر میرسد آموزش تااندازهای پیشرفت کرده که متخصصان میتوانند علاوه بر طراحی محتوای مورد آموزش آنرا در قالبی مناسب طراحی کرده و برجنبههای مختلف شخصیت و زندگی فراگیر تاثیر بگذارند، و کودک را به معنای واقعی پرورش دهند، به گونه ای که هم یادگیری مطالب مورد نظر صورت بگیرد و هم کودک برای زندگی در جامعه و آینده رشد یابد.
برای دستیابی به این هدف باید در طراحی محتوا علاوه بر جنبههای شناختی به جنبههای عاطفی شخصیت کودک نیز توجه کنیم همانطور که از دیدگاه سازنده گرایی، برنامههای آموزشی باید همهسویه (شناختی،عاطفی و رفتاری) باشند، اما بسیاری از نظامهای آموزشی بیشتر بر جنبهی شناختی تاکید داشتهاند و پرورش دو سویه دیگر را به بخت واقبال واگذاشتهاند. با جدا پنداشتن عاطفه از شناخت، و این دو از رفتار، برنامههای آموزشی این نظامها واقعیت مهمی را از فرایند آموزش حذف کردهاند.باید توجه داشت سازنده گرایی گروهی، آموختن را کنشی گروهی میداند که انجام دادن بهینهی آن نیازمند داشتن توانایی ایجاد ارتباط با دیگران است (راگوزینو،رز نیک،اوتنه اوبراین، و ویزبرگ،2003). حال چطور میتوان توانایی ارتباط با دیگران که یکی از مشخصههای هوش میانفردی محسوب میشود را در فراگیران به خصوص کودکان تقویت کرد. با تقویت هوش میانفردی کودکان، توانایی برقراری روابط، درک دیگران، تشخیص مقاصد دیگران، همکاری با افراد و… در آنها بهبود مییابد.باید توجه داشت که برآوردن نیازهای جامعه و ساختن یک جامعه ایدهآل در گرو پرورش کودکان و رشد مهارتها و تواناییهای بیان شده در آنان است.در این راستا باید به علائق و ویژگیهای کودکان توجه کرد و برنامههای درسی را براساس آنها تنظیم نمود، که یکی از مهمترین آنها مقوله بازی است. نقش و اهمیت بازی در زندگی و رشد همه جانبهی کودک، آنچنان آشکار و نمایان است که نیازی به شرح و استدلال ندارد.
بازی علاوه بر رشد جسمانی، در رشد اجتماعی کودک نیز تاثیر بسزایی دارد. مشکلاتی که کودک در بازی با آنها مواجه میشود و تلاش او برای حل آنها، قدرت او را برای برخورد با مسائل و مشکلات در دورههای بعدی زندگی افزایش میدهد.همچنین بازی در رشد عاطفی کودک، بسیار موثر است زیرا کودک در بازی، طرز ابراز عواطف مختلف را فرامیگیردو به تدریج بهتر میتواند عواطف و احساسات خود را کنترل نماید. کودکان نمیتوانند آنچه را که فکر میکنند و میبینند، به خوبی بر زبان آورند اما از طریق بازی، افکار و مشاهدات خود را آشکار میسازند. به عقیدهی روانشناسان، بسیاری از هدفهای اساسی تربیتی در زمینهی اجتماعی، عاطفی، عقلانی و بدنی برای کودکان رامیتوان از طریق بازی تامین نمود. بنابراین با درک بازی کودکان میتوان به افکار، عقاید، احساسات و عواطف آنان پی برد و راهکارها و شیوههای تربیتی مناسبی را در پرورش آنان بهکار گرفت (خزاعی و خزاعی،10،1392).
1.1 بیان مساله:
چونکه با کودک سرو کارم فتاد هم زبان کودکی باید گشاد
(ابو علی مسکویه)
1.2 ضرورت و اهمیت تحقیق:
کودکان آیندهساز هر کشور هستند. با سرمایهگذاری در آموزش کودکان میتوانیم آینده کشور را به سمت و سویی بهتر و آرمانیتر جهت داد، به عبارتی برای ایجاد هر تغییر در یک جامعه میتوان ابتدا کودکان را تغییر داد.در سالهای اخیر شاهد آن هستیم که با صنعتیتر شدن شهرها و دور شدن خانوادهها از یکدیگر روابط بینفردی کمتر شده و افراد به خصوص کودکان کمتر با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند. به طوری که امروزه در مکانهای عمومی حتی در پارکها و مدارس شاهد آن هستیم که ایجاد یک گروه و انتخاب دوست برای کودکان و برقراری
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
ارتباط به کاری دشوار تبدیل شده است و اکثر کودکان به بازیهای فردی میپردازند.این در حالی است که کودک از طریق تعامل با همسالان و دیگران رشد مییابد و مهارتهای زندگی را میآموزد. یکی از راههای ایجاد تعامل و برقراری ارتباط در دوران کودکی بازی است.اکنون کودکان تقریبا بیش از نیمی از زمان خود را در مدرسه یا مراکز آموزشی میگذرانند.اما سوال مهم این است که ؛آیا مدارس وظیفه آموزش و پرورش کودک که رشد همه جانبه او را دربرمیگیرد و او را برای زندگی در جامعه آماده میکند به خوبی ایفا میکنند؟ آیا توجه به گسترش روشها وشیوههای آموزشی، مدارس میتوانند روش آموزش خود را متناسب با ویژگی و علایق و همچنین مشکلات پیش روی کودک تغییر دهند؟ آیا علاوه بر آموزش محتواهای مشخص به کودک به دیگر ابعاد شخصیتی او ورشد مهارتهای آنها نیز توجه میشود؟
هرچند که پاسخگویی به این سوالات نیازمند تامل زیاد و انجام پژوهشهای بسیار است، اما با اندکی تفکر در آنها میتوان به نقش مهم طراحان و متخصصان آموزشی پی ببریم که میتوانند با پیشرفت و گسترش روزافزون روشها و شیوههای آموزشی روشهای جدیدی را برای آموزش برگزینند تا به معنای واقعی آموزش و پرورش را در کودکان تحقق بخشند. دراین راستا موضوع پژوهش حاضر اجرای طراحی آموزشی مبتنی بر بازی و تاثیر آن برهوش میانفردی کودک قرار گرفت تا بررسی شود آیا با انتخاب یک شیوه طراحی آموزشی متناسب با ویژگیها و علایق کودک میتوان جنبههای شخصیتی او را رشد داد؟ آیا بازی،که نیاز کودک است، موجب تقویت هوش میانفردی، که لازمه زندگی اجتماعی کودک است میشود؟ و البته زیربنای این پژوهش نظریه هواردگاردنراست که بیان میکند شما میتوانید انواع هوش را تقویت کنید (مکنزی،2005/1391) و نظریه های ژان پیاژه ، جروم برونر، اریکسون، ماریا مونته سوری و دیگر روانشناسان که بازی را برای رشد و پرورش کودک لازم میدانند. ازجمله نظریه فردریک فروبل بنیانگذار کودکستان را میتوان بیان کرد که میگوید: بازی تمایل طبیعی کودک میباشد و اساسیترین پایه برای ارائه پیام آموزشی و پرورشی در دوره پیش از دبستان است بنابراین قسمتی از برنامه روزانه کودکان در بازیهای آزاد شرکت کنند و بقیه ساعتها را نیز در فعالیتهای سازمانیافته و هدایتشده سپری کنند (مفیدی،1384به نقل از تیموری 1386). با توجه به این که کودک بیشترین وقت خود را صرف بازی میکند و در خلال بازیها است که مهارتهای لازمه زندگی را میآموزد میتوان این مقوله را وسیلهای قرار داد تا کودک را به آنچه مورد نیاز اوست رساند و مهارتها و محتواهای مورد نیاز برای زندگی اجتماعی را در او پرورش داد، تا کودک به راحتی بتواند با فراگیری این آموزهها در جامعه قدم گذاشته و زندگی کند. با رشد و پرورش توانایی کودک به خصوص توانایی برقراری ارتباط با دیگران، درک دیگران، تشخیص مقاصد دیگران و به طور کلی هوش میانفردی کودک، میتوان بسیاری از مشکلات پیش رو در جامعه در سطح خانواده و حتی در سطح بینالملل را نیز پیشگیری کردو این امر مهم میسر نمیشود به جز با توجه و به کارگیری علائق کودک در طراحی برنامههای آموزشی.
1.3 اهداف پژوهش:
1.3.1 هدف کلی :
- بررسی تاثیر طراحی آموزشی مبتنی بر بازی بر هوش میان فردی کودکان
1.3.2 اهداف فرعی:
- تعیین تاثیر طراحی آموزشی مبتنی بر بازی بر توانایی همکاری با گروه های مختلف در کودکان.
- تعیین تاثیر طراحی آموزشی مبتنی بر بازی بر توانایی همدلی دیگران در کودکان
- تعیین تاثیر طراحی آموزشی مبتنی بر بازی بر توانایی تشخیص مقاصد دیگران در کودکان
1.4 فرضیه های پژوهش:
1.4.1 فرضیه اصلی:
- طراحی آموزشی مبتنی بر بازی بر هوش میان فردی کودکان تاثیر دارد
1.4.2 فرضیههای فرعی:
- طراحی آموزشی مبتنی بر بازی بر توانایی همکاری با گروه های مختلف در کودکان تاثیر دارد.
- طراحی آموزشی مبتنی بر بازی بر توانایی درک همدلی در کودکان تاثیر دارد.
- طراحی آموزشی مبتنی بر بازی بر توانایی تشخیص مقاصد دیگران در کودکان تاثیر دارد.
1.5 تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها:
1.5.1 تعاریف مفهومی :
- هوش میانفردی: “این هوش از طریق تعامل با دیگران تحریک میشود.دانشآموزانی که در این هوش قوی هستند اغلب نیازمند همکاری و مشارکتند تا یادگیری را برای خود معنادارکنند”.(مکنزی، 2005/1391، 11)
- بازی:هارلوک در تعریف بازی مینویسد”بازی عبارتست از هرگونه فعالیتی که برای تفریح وخوشی،و بدون توجه به نتیجه نهایی،صورت میگیرد. انسان به طور داوطلبانه به این فعالیت میپردازد و هیچ نیروی خارجی یا اجباری در آن دخیل نیست”.(خزاعی و خزاعی،11،1392)
- همدلی: یعنی خود را جای دیگران گذاشتن و از دریچه چشم آنها به موضوع نگریستن، مانند آنها احساس کردن و اندیشیدن، یکی از زیباترین تعاریف همدلی تعریف دانیل گلمن در کتاب هوش عاطفی است، وی معتقد است توان گفتگو با دیگران یعنی بهرهمندی از هوش عاطفی بیش از بهره هوشی در موفقیت سهیم است(دهقانپور،1389، 152)
تشخیص مقاصد: عبارتست از توانایی آگاهی، درک و فهم مقاصد و انگیزه دیگران و درک اینکه آنها چرا،چگونه و چه چیزی را اینگونه به این طریق احساس میکنند وانجام میدهند،است (اسماعیلی ،1383).
- همکاری: دوشه (1949) همکاری را اینگونه تعریف کرده است: موقعیتی که درآن یک فرد میتواند به ناحیه هدف وارد شود…تنها اگر همهی افراد(دیگر)نیز بتوانند به نواحی هدف وارد شوند.(رضاییفرد،1376)
1.5.2 تعاریف عملیاتی:
- طراحی آموزشی: طراحی و تولید مواد آموزشی ویادگیری در قالب بازی برای آموزش محتوا و مهارتهای مورد نظر، در کلاس درس با کمک معلم و تکنولوژیست آموزشی.
- بازی:آموزش محتوای مورد نظر و یادگیری در خلال انجام فعالیتهای مفرح و سرگرم کننده که توسط پژوهشگر طراحی شده است.
- هوش میانفردی: هوش میانفردی بر اساس پاسخ فراگیران به پرسشنامه محقق ساخته و همچنین ثبت رفتارها توسط پژوهشگر با استفاده از مشاهده و مصاحبه سنجیده میشود.
- همدلی : همدلی بر اساس پاسخ فراگیران به 9 سوال از پرسشنامه محقق ساخته و همچنین ثبت رفتارها توسط پژوهشگر با استفاده از مشاهده و مصاحبه سنجیده میشود.
- همکاری: همکاری بر اساس پاسخ فراگیران به 6 سوال از پرسشنامه محقق ساخته و همچنین ثبت رفتارها توسط پژوهشگر با استفاده از مشاهده و مصاحبه سنجیده میشود.
تشخیص مقاصد: تشخیص مقاصد بر اساس پاسخ فراگیران به 7 سوال از پرسشنامه محقق ساخته و همچنین ثبت رفتارها توسط پژوهشگر با استفاده از مشاهده و مصاحبه سنجیده میشود