تاکیدرویکرد انسانگرایی بر انتخابهای افراد می باشد. حرکت به سوی کارکرد روانشناختی به شکل نتیجه ای از پذیرش مسئولیت فردی برای اعمال خود و توانایی داشتن انتخابهایی که از انگیزه های درونی نشات می گیرند تا انگیزه های بیرونی دیده شده است. رویکردهای درمانی در سنت انسان گرایی بر منابع داخلی درمانجو برای تغییر تاکید می کنند که مخالف تکنیکهای سایر درمان گران است(جوزف ، 2008). مهمترین دغدغه های روانشناسی انسانگرا عبارت است از : توجه بیشتر به موجود انسانی، توجه به پرورش علایق و استعدادهای او، ایجاد رفاه بیشتر برای انسان، استفاده از روشهای عقلانی برای حل مسایل انسانی، جستجوی روشهایی برای سوق دادن به سمت مسئولیت فردی و تاکید بیشتر بر کارکرد بهینه نسبت به آسیب شناسی در روانشناسی(نلسون– جونز ، 2003).
از آنجا که درمانهای انسانگرایی افراد را قادر می سازند تا از تجارب هدفمند خود آگاه شوند و پتانسیل های خود را برای رشد فردی بکار گیرند(جوزف، 2008)،از این رو، شناسایی و اندازه گیری این عقاید و باورها و تامل در مورد آنها برای حل مشکلات عاطفی و رفتاری همسران و افزایش شادکامی آنها بسیار سودمند خواهد بود.
1-2- بیان مسئله
زندگی زناشویی بخشی از زندگی واقعی است که در درون خود هزاران مسئله دارد و نیازمند برخورد مناسب و یافتن راه حل درست است. در غیر این صورت وجود هر مسئله در زندگی ماشه چکان زوال کانون خانواده خواهد بود.
عدم رضایت زناشویی یکی از مشکلات شایع موجود در جامعه امروزی است که اشکال گوناگون داشته و گاهی به صورت افسردگی یکی یا هر دو زوج، اعتیاد، رشد رفتار اختلال آمیز بین فرزندان، سوء رفتار با همسر و درگیری لفظی و فیزیکی بین هر دو زوج بروز نموده و نهایتأ منجر به طلاق گردد(سایرز، کهن، فرسکو، 2001).
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
نوع اخیر شایع ترین نحوه بروز تعارض است و گواه آن آمار بالای طلاق در کشورهای غربی است، به طوری که شیوع آن به بیش از 50 درصد می رسد(رایس ، 1997؛ گلدنبرگ و گلدنبرگ ، 1998 و 1996؛ ویکس و تریت ، 2001 ؛ دای ، 2003؛ کریچلر، رودلر، هولز و میر ، 2001).
اگر چه تعارض و اختلاف در زندگی زناشویی طبیعی است و گاهی مفید می باشد در عین حال در صورت تشدید شدن می تواند اثر بدی بر سلامت روانی اعضای خانواده داشته باشد(هالفورد، بوما، کلی و یانگ ، 1999).
ورباگ (1979) گزارش می کند که طلاق و جدایی موجب ناتوانی، مشکلات پزشکی جدی و مزمن در افراد بزرگسال می گردد. لذا آرام کردن و کاهش پریشانی زوج به خاطر پیامد های منفی شدید مرتبط با آن، حائز اهمیت است(بیرن، کار و کلارک ، 2004). در این راستا مشاوه زناشویی می تواند راه حل مناسبی با هدف امکان حفظ ازدواج و در عین حال کوشش برای هر چه لذتبخش تر کردن آن فراهم سازد(ساپینگتون ، 1387).
بررسی های متعدد گواه این مدعا است که ازدواج های ناپایدار و ناآرام علاوه بر اینکه مشکلات روانشناختی و جسمانی را در زن و شوهر افزایش می دهند، همچنین موجب افزایش این مشکلات در فرزندان نیز می شوند. آمارهای موجود نشان می دهد که با گذشت زمان، درصد مشکلات خانواده ها در حال افزایش است و در بعضی کشورها مثل ایالات متحده امریکا بیش از چهل میلیون زن و شوهر به مشاوره نیاز دارند و بیش از نیمی از اولین ازدواجها به جدایی و طلاق ختم می شوند(واتسون، هوبارد و وایس ، 2000).
ازدواج رضایت بخش برای سلامتی جسمی هر دو همسر بسیار مفید است ( برمن و مارگولین ، 1992 ) و در مقایسه با افرادی که طلاق گرفته یا هرگز ازدواج نکرده اند، افراد متأهل و بلاخص افرادی که دارای ازدواج رضایت بخش دو جانبه ای هستند، عمر طولانی تری داشته و نسبت بیماری ها و امراض در آن ها کمتر است(هو و گلدمن، 1990). توجه به این موضوع و اعمال راهکارهای مناسب جهت افزایش رضایت زناشویی در زوجین از طرق مختلف ضروری به نظر می رسد. در این زمینه اسچوماچر و لئونارد (2005) مهم ترین عامل در رضایت زناشویی را انطباق بین زوج ها توصیف می کنند و معتقدند که این عامل، سطح رضایت زناشویی را افزایش می دهد.