بیان مسأله
ریف این الگو را بر اساس مرور متون بهداشت روانی ارائه کرد و اظهار داشت مولفههای الگو، معیارهای بهداشت روانی مثبت است و این ابعاد کمک میکند تا سطح بهزیستی و کارکرد مثبت شخص را اندازهگیری کرد.بر اساس مطالعات در روانشناسی مثبت نگر، رضایت از زندگی، رفاه و کیفیت بالای زندگی معمولا در افزایش بهداشت روانی و بهزیستی روانشناختی موثر در نظر گرفته شده است(ویلنر،2011).
ارزیابی مثبت فرد به نوبه خود میتواند بر سازش روانشناختی وی تأثیر بگذارد، یعنی باعث افزایش بهزیستی روانشناختی او شود.نتایج پژوهش ها نشان میدهد که بسیاری از حیطه های کیفیت زندگی با سلامت روانشناختی همبستگی معنادار دارد.کیفیت زندگی تحت تأثیر سلامت فیزیکی فرد، وضعیت روانشناختی، ارتباطات اجتماعی و ارتباط آنها با عوامل برجسته محیط آنان قرار میگیرد.پژوهش ها نشان دادند کیفیت زندگی در هماهنگی روابط بین فردی، زندگی راحت، سلامت روانی و فردی، غلبه بر محدودیتها و دستیابی به کنترل و کاهش درد و رنج و به طور کلی بهزیستی روانشناختی تأثیر دارد. همچنین بر اساس مطالعات ویلنر(2011) در رونشناسی مثبتنگر، رضایت از زندگی، رفاه و کیفیت بالای زندگی معمولی در افزایش بهداشت روانی و بهزیستی روانشناختی موثر در نظر گرفته شده است(ویلنر، 2011).
کیفیت زندگی از نظر کالمن، گستردگی و انبساط آرزو است که از تجارب زندگی ناشی میشود و از نظر فرانس و پاورس، کیفیت زندگی، ادراک فرد از رفاه است که به نظر میرسد از رضایت یا عدم رضایت در حیطه های اصلی زندگی ناشی میشود. به عقیده تستا کیفیت زندگی، ابعاد جسمی، روانی و اجتماعی را دربرمیگیرد که محدود به تجارب، اعتقادات و انتظارات و ادراک فرد است. کیفیت زندگی درکی است که افراد از موقعیتشان در زندگی،در زمینه فرهنگی و سیستمهای ارزشی دارند و با اهداف، آرزوها و استانداردهای آنها در ارتباط است (بارباتو، گویلمن و چو،2001). کیفیت زندگی مفهوم وسیعی است که همه ابعاد زندگی از جمله سلامت را دربرمیگیرد و چیزی بیش از سلامت جسمانی است و شامل احساس سالم بودن، سطح رضایتمندی و وجود حس کلی خودارزشمندی است، مفهومی انتزاعی و پیچیده شامل زمینه های گوناگونی که تمام آنها در رضایت شخصی سهم دارند؛ گاهی اوقات کیفیت زندگی معادل رضایت از زندگی تعریف میشود و
خرید متن کامل این پایان نامه در سایت nefo.ir
شامل طیف وسیعی از رضایت افراد از کلیه مسائل زندگی خود می باشد. کیفیت زندگی با بهداشت روانی افراد ارتباط دارد و به بیان حالات و تغییرات و تواناییهای افراد و میزان رضایت افراد از عملکردهای زندگی میپردازد (اندیکوت ، نی و هریسون، 1993). پژوهش ها وجود رابطه بین کیفیت زندگی و ابعاد سلامت، اعم از جسمی، محیطی و روانشناختی را ثابت کردهاند(مکوندی و زمانی،1389).
فولکمن و لازاروس مقابله را فرآیندی پیچیده میدانند که با توجه به ارزیابیهایی که فرد از موقعیت استرسزا و فشارهای آن موقعیت دارد، تغییر میکند و تلاشهای رفتاری شناختی فعال فرد را دربرمیگیرد. پژوهشگران معتقدند که بیشتر مردم ترجیح میاهند تا از روشهای مقابلهای خاصی در موقعیتهای استرسزا استفاده کنند که در واقع مجموع این راهبردها، مهارتهای مقابلهای فرد را شکل میدهد(حمید، یو و لانگ، 2003).
اندلر و پارکر (1990) بر اساس تحقیقی به منظور بررسی فرایند مقابله عمومی ، افراد را بر حسب سه نوع اساسی مهارت مقابله متمایز میکنند : مهارت مقابله مسأله مدار ، مهارت مقابله هیجان مدار و مهارت مقابله اجتنابی .
مهارت مقابله مسئله مدار شیوههایی را توصیف میکند که بر اساس آن فرد اعمالی را که باید برای کاهش یا از بین بردن یک عامل تنیدگی زا انجام دهد ، برنامه ریزی میکند؛ راهبردهای مقابلهای هیجان مدار عبارتند از تنظیم پاسخ هیجانی فرد در برابر مسأله ؛ در صورتی كه موقعیت یا رویداد ، غیرقابل تغییر باشد و یا فرد چنین تصوری داشته باشد در این حالت از راهبرد هیجان مدار استفاده می نماید ( بند و درایدن ، ۲۰۰۴) . مهارت مقابله اجتنابی مستلزم فعالیت ها و تغییرات شناختی است که هدف آنها اجتناب از موقعیت تنیدگیزا میباشد . در این حالت فرد به دنبال برگرداندن آرامش به هم خورده ای است که به خاطر موقعیت فشارزا ، به وجود آمده است و کوشش می کند تا خود را از آشفتگیهای موجود برهاند (کلینکه ، 1387)
درک واکنشها و راهبردهای مقابله و تأثیر آن بر کیفیت زندگی حوزهای است که برای همه اهمیت دارد. مهارتهای مقابله به طور معنادار با کیفیت زندگی مرتبط بوده است. افرادی که از نظر هیجانی دارای اشتغال ذهنی بودند یا آنهایی که رویکرد مقابلهای غیرفعالتر را برای مقابله به کار میبردند سطوح پایینتر کیفیت زندگی را گزارش میدادند(تاچمن، 2007).پیترز و همکاران(2008) نشان دادند که راهبردهای مقابلهای واکنش هیجانی و اجتنابی با کیفیت پایین زندگی مرتبط هستند. پژوهشهای اخیر نشان دادهاند که نوع راهبردهای مقابله مورد استفاده به وسیله فرد بهزیستی روانشناختی را تحت تأثیر قرار میدهد. آریندل و همکاران(2003) دریافتند در بررسی رابطه بین بهزیستی روانشناختی و سلامت عمومی به این نتیجه رسیدند که با افزایش بهزیستی روانشناختی سلامت عمومی نیز تحت تأثیر قرار گرفته و افزایش مییابد.ایرلند و ایرلند(2005) نیز نشان دادند که مهارتهای مقابلهای نقش پیشبینی کنندهای در سلامت روانشناختی دارد.
با توجه به الگوی فولکمن و لازاروس در فرآیند مقابله، فرد با استفاده از راهبرد مقابلهای مسئلهمدار از مهارتهای شناختی برای حل مشکل استفاده میکند، یعنی راههای مقابله با مشکل بررسی شده و در واقع با یافتن راه حل مناسب برای مشکل رضایت روانشناختی شناختی برای فرد فراهم میشود(لازاروس و فولکمن،1984) که حوزه شخصی رضایت و افزایش کیفیت زندگی و به دنبال آن بهزیستی روانشناختی میتواند محصول این فرآیند مقابلهای باشد و نیز استفاده از راهبرد مقابلهای کارآمد مسئلهمدار موجب کاهش تنش در افراد میشود(پرلاین و اسکولار،1999) که وجود سطح تنش پایین هم موجب استفاده مناسب از مهارتهای شناختی و افزایش آرامش روانی در برخورد با مشکل میشود و در نتیجه رضایت بیشتری را برای فرد فراهم میسازد و در نتیجه باعث افزایش بهزیستی روانشناختی در افراد میگردد.
این پژوهش با هدف قرار دادن جامعه دانشجویان، قشری که استرسهای زیادی را تحمل میکنند،که در پژوهشهای مختلفی مانند شریفی1383و بیاتی و همکاران(1387) تایید شده است و همچنین توجه به متغیر کیفیت زندگی و نقش آنها در پیش بینی بهزیستی روانشناختی قصد دارد بینش جدیدی را در خصوص موضوع مورد مطالعه بدست آورد.بنابراین هدف پژوهش حاضر «پیش بینی بهزیستی روانشناختی افراد بر اساس کیفیت زندگی و مهارتهای مقابلهای در دانشجویان »دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرمانشاه است.
اهمیت و ضرورت پژوهش
پژوهشهای زیادی درخصوص رابطه مهارتهای مقابله و کیفیت زندگی انجام شده است و پیامدهای ناخوشایند آن انجام شده است. پژوهشهایی نیز در خصوص نوع شیوه اتخاذ شده برای مقابله با استرس و نتایج هر کدام از آنها انجام شده است. اما بشتر این پژوهشها در جمعیتهای دارای بیماری خاص و در عین حال در جامعهای غیر از جامعه ایران انجام شده است.
کیفیت زندگی به واسطه نقشی که در سلامت روانی افراد دارد از اهمیت زیادی برخوردار است به خصوص اینکه یکی از عواقب عمده کاهش کیفیت زندگی را افزایش مشکلات روانشناختی ذکر کردهاند.